ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
پرییشب گویا، آقای اسدی به دیار حق پیسوت.
آقای اسدی پیرمرد نود و پنج ساله ی طبقه ی سوم که زمانی دور از فرهنگیان و اساتید دانشگاهی بود و حالا تقریبا کنترل کلیه ی اجزای بدنش را از دست داده بود و بدون حضور دائمی پرستارانش نمی توانست زنده بماند.
اگر شما هم جزو آن دسته از آدم ها هستید که می گویند مگه ما واسه بچه هامون چه کار کردیم که بچه هامون واسه ما کن، و همچنین بار منفی مطلب پیشین در ازدیاد نسل را دریافت نموده اید، لازم است دکر کنم که مطلب ذیل را با دقت بیشتری بخوانید.
آقای اسدی که بهتراست زین پس بگوییم مرحوم اسدی سه شیقت پرستار داشت، شبفت اول از ساعت هشت صبح تا دوبعدظهر، شیفت دوم از دو تا هشت شب و شیفت سوم از هشت شب تا هشب صبح فردا، این پرستاران به فراخور ساعت حضورشان از و مزایا و حقوق برخوردار می شدند و همگی توسط پسر ارشد مرحوم از مزایای بیمه و تامین اجتماعی نیز بهره مند بودند.
غذای آقای اسدی توسط پرستار خانوم طبخ میشد که اغلب ساعت کاری کمتری نسبت به دو پرستار دیگر که آقا بوند پر می کرد در عوض آشپزی را هم بر عهده داشت. روی دیوار آشپرخانه لیستی از انواع اطعمه و اشربه ی مورد نیاز بیمار به علاوه ی خوراکی های مورد علاقه وی قرار گرفته بود تا به سمع و نظر همواره ی پرستاران برسد.
تخت بیمارستانی پشت پنجره طوری قرار گرفته که رفت و آمد ادم ها و ماشین ها دیده شود و کسی که روی تخت می خوابد همواره چیزی برای تماشا داشته باشد.
ویزیت هفتگی توسط پزشک عمومی و ماهانه توسط پزشک متخصص انجام میشود تا ضایعات بیماری و علام پیری و فرتوتی قبل از هر گونه خسارت جبران ناپذیری شناسسایی و پیشگیری شود.تزریق سرم روزانه و مولتی ویتامین های هفتگی هم برای تقویت بنیه بیمار را لحاظ بفرمایید.
عروس آقای اسدی زن مهربان و خوش خلقی است و خانه آقای اسدی را با دسته گل های بزرگ تزیین کرده است و در گلدان های لعابی طرح اسلیمی دیفن باخیا نشا میکند و دم در پتوس های قبراقش سه طبقه را راه رفته اند
قاب های بزرگ که پکیجی از تصاویر کوچک هستند به دیوار میخ شده اند و اگر چه نشانی از زیبایی ندارند اما انبانی از خاطرات ریز و درشت را با خود به نمایش می گذارند و جلوی تخت و زیر پای بیمار به دیوار متصل شده اند
آخر هر هفته طبقه ی سوم حتما مهمان دارد، که یا خود بچه ها و نوه ها هستند و یا دوستان و آشنایان دیگر که با گل و شیرینی از راه می رسند و انگار آمده باشند مهمانی دوره ای دوران دبیرستان.
آقای اسدی را که می بینی هوس می کنی بچه دار شوی، بچه هایی که انقدر خوب هستند و چنین کمر به خدمت پدر بسته اند، وقتی پیرمرد کنترل همه چیزش را از دست داد، وقتی مثل یک نوزاد بی اختیار شد، وقتی حتی نمی شناخت این جماعت را که اولادش هستند یا نیستند . . . آن وقت برایش فرزندان صالحی بودند.
آقای اسدی سه فرزند دارد که هر کدام سن و سالی ازشان گذشته . . .
سلام
بزرگی روح بچه ها ، انعکاسی از روح بزرگ پدر است بی گمان.
خدا رحمتش کند.
تعبیر جالبیه
+
روحش شاد....خدا بچه هاشو سلامت و عزیز نگه داره...
اینجور انسانیت ها اینقدر کم شده که آدم سخت باورش میشه .....
خیلی سخت
خدا رحمتش کنه چه خوب بچه تربیت کرده
+
چقدر طول کشید تا نظرات باز شه
من همینطوری هم در آرزوی دیدن روزی ام که مادر بشم
حالا با دیدن این چیزا که دیگه آدم دلش بیشتر هم میخواد هم غمگین میشه که آخه چطوری؟ وقتی حتی بابای بچه رو هم نداری
ای جانم
ایشالا به ارزوت برسی
آفرین به این همه وظیفه شناسی فرزندان و هزار آفرین به اون خدابیامرز که بچه هاشو به نحو احسن تربیت کرده
البته واسه اینکه بشینی درست تربیتش کنی ها
موافقم آدم دلش بچه میخاد
نمیشه تربیت شده تحویل بدن؟
سلام
خوبی؟
راستی ساعت کاری شما تا چنده مارگزیده جان؟
تا ساعت سه و نیمه. ار 7 و نیم
تا جمع کنیم بریم میشه 4
:)
آخی خدا بیامرزدش
گزیده جان اوضاع احوال کار چطوره؟ ف ی ل ت ر شدی باخبر نشدم عزیزم.
سلام
خوبم
شکر خدا . . . :)
خدا بدترین پدر و مادر رو محتاج بهترین فرزندشون هم نکنه....
و خدا به فرزندانی که اینچنین روزهای پیری و بی اختیاری پدر و مادر رو آسون و شیرین میکنند زیاد کند....
قبل از فوت داداشم آرزو میکردم من زودتر از همه عزیزام بمیرم و نبود اونا رو نبینم امروز که داداشم رفته و پدر و مادرم به شکلی رسیدن که تا حالا ندیده بودم و شرحه شرحه شدن هر روز دلم رو میبینم میگم خدایا درسته که همه میرن و درسته که من ازت یک آرزویی کردم و تو صلاح ندونستی اجابت کنی اما حداقل نیار روزی رو که نا توانی و از دست و پا افتادن پدر و مادرم رو ببینم....
بله
بسیار دردناکه
خدا رحمتش کنه
بگو آمین
امیدوارم خدا فرزند/فرزندان!!؟؟ صالح بهمون بده که به قول قدیمی ها عصای پیری کوریمون بشن
خودم که سعی می کنم هرچی در توانمه برای پدر و مادرم انجام بدم
آمین!!!!!!
خدا کنه وقت یکه هنوز سر پا هستند و محبت و رنجش ها رو کاملا درک میکنند بهشمون برسیم نه وقتی که محتاج محبت هستند و شاید یه وقتایی اصلا متوجه نشن که دور و ربرشون داره محبت میکنه یا باعث رنجشون میشه
بله. . . +
مُرد؟!
اخر نتونستی از زیر زبونش بکشی پولا رو کجا گذاشته!
بی عرضه!
هدا بهشون خیر و برکت بده که این قدر وظیفه شناسند
ایضا
من رو یاد مادربزرگم انداختی که همین برنامه را بعد از فوت پدر بزرگم بچه هاش براش انجام دادند . با این تفاوت که 3 تا از عموهام که خارج از ایران بودند حتی تعطیلات سالیانه خود را نوبتی می کردند و می اومدند پیش مادرشون . با وجودی که پرستار داشت و بچه هاش همه کاری می کردند همیشه ناراضی بود....
معلوم نیست آقای اسدی هم راضی بوده یا نه!!!! آدما که پیر می شوند خیلی پر توقع می شوند.
نه
نده خدا شکایتی نمیکرد
تا اونجایی که میدونم البته
خدا حفظ کنه این بچه ها رو و امیدوارم بچه های اونا هم مث پدر و مادرشون با وفا باشن .
یه دوستی دارم یه مادر بزرگ داره دیدنی ..80 سالشه ولی داف تا دلت بخواد ..خودش رفته با پای خودش سرای سالمندان نامنویسی کرده ..خیلی هم بانمکه .میگه سرای سالمندان تنها جایی هست که فعلا مختلطه و بهش گیر نمیدن ..بعدش چون خودش با پای خودش رفته اون جا برای همین هم رفت و آمد به بیرون از سرای سالمندان براش آزاده ..بعضی روزا صبح میزنه بیرون و به دوستاش و بچه هاش سر میزنه و دوباره شب برمیگرده ..خلاصه میگه این جوری راحت ترم و در ضمن عادت میکنم به این جا برای روزایی که دیگه از پا میافتم ..از پرستار خونگی دل خوش نداره میگه اذیت میکنن خیلی هاشون ..یکی از دوستاش پرستار خونگی داشت صبح پرستاره یه خواب آور به پیرزنه تزریق میکرد میخوابوندش .خودش هم میرفت پی دل خودش یا دوستاشو میاورد ..خلاصه این مامان بزرگ داف واسه خودش عالمی داره .تازه میگه خواستگار هم دارم .
خیلی باحاله این مادربزگه
خدا حفظش کنه
اییییییییییییییییی
من چکار کنم که ندارم هیچکدومشونو .نه بچه و نه بابای بچه
ای خدا حواست هست سر پیری کی می خواد منو جمع کنه یا شایدم می خوای منو جونمرگ کنی زحمتش بیفته روی دوش خودت .
بازم اییییییییییی
ما هم ایییییی ی ی ی ی ی
کاش من آقای اسدی بودم
آینده رو کی دیده بانو؟
به نظرم بهترین تعبیر اینه که هرچه بکاری همون رو برداشت میکنی .
+
خدارحمت کنه مرحوم اسدی را خیربده به فرزندانش که جنین درخدمت پدربودن وان شااله اون کارمند مطلب قبلی وبنده هم بتونیم یه جوری بچه تربیت کنیم که بعدا به دادمون برسن
ایضا
سلام. چه روز خوبیه. هم شما رو دوباره پیدا کردم هم گیلاسی رو. خدایا شکرت
هنوز تو خونه جدید نخوندمت.نمیدونم این که که فوت کرده ولی خدا رحمتش کنه.
ممنون مینای عزیز:)
یه دونه ای بچه های باشگاه بدنسازی ، یه دونه
خدا هیشه بهترین ها رو جلو پای انسانهایی که لایقش هستند می زاره.
. . .
افرین به اقای اسدی و همسرش که همچین فرزندانی تربیت کردن
کاش منم بتونم
می تونی
عزیزکم کجایی تو پ
هستم که؟
یکی از آرزوهای بزرگم همیشه این بوده که بتونم هر چیزی که مادرم اراده می کنه در اختیارش قرار بدم که هنوز نتونستم و فکر هم نمی کنم بهش برسم. ولی دلمو خیلی وقته در اختیارش قرار بدم. امیدوارم خدا همه ما رو کمک کنه تا دل مادر و پدرامون را راضی نگه داریم.
حتما این کارو بکن.... منم یکی از ارزوهام همین بود
مهلت نشد اما
سلام مار گزیده عزیز خدا رحمت کند آقای اسدی را.امیدوارم خدا به بچه هاش صبر عنایت کند واقعا تواین زمونه داشتن بچه های خوب نعمتی است.
خیلی هم نعمت بزرگی هستن
دیگه تعو این دوره خیلی کم پیدا میشه از اینجور بچه ها.دیگه ملت حوصله خودشونم ندارن.
منم یه همسایه داشتم همین طوری بود دقیقا اونم خدا رحمتش کنه فوت شد...
ولی واقعا تریت بچه ها تو اینجور مواقع خیلی موثره
کسایی هستن که با همین دم و دستگاه بچه ها ولشون کردن
به اومون خدا
خدارحمتشون کنه , ایشالله که همه عاقبت به خیربشیم,
شرایط مالیس ورضایت زندگی افراددرتصمیم گیریهاشون خیلی دخیله!
امین
سلام پری جان.خیلی خوشحالم که بعد از ف ی لل تر شدنت دوباره میبینمت و میخونمت.
خدا رحمت کنه همسایتونو ... چقدر بزرگوارانه زندگی کرده و چقدر خودشو از مال دنیا بی نیاز کرده بوه که حالا بچه هاش از اون یاد گرفته بودن و حاضر بودن برای یک روز بیشتر زنده بودن پدری که شاید اونها رو هم به خاطر نمی اورده اینجوری دست به جیب بشن.
راستی ساعت کاری من هم دقیقا مثه شماست.ولی برای نهار و صبحانه خیلی مشکل دارم.ما باید از خونه بیاریم.شما چی؟
ما هم!
باید از خونه ببریم . . .
دردمشترک داریم ارام عزیز
خدا حفظشون کنه
حالا که آقای اسدی فوت شد پرستارش چی شد؟
تشریف دارن فعلا