پاپیون  به معنی  پروانه

پاپیون به معنی پروانه

پاپیون به فرانسه (le papillon)، به معنی پروانه است و فرانسه مهد هنر و اندیشه و من عاشق این هر دو هستم!
پاپیون  به معنی  پروانه

پاپیون به معنی پروانه

پاپیون به فرانسه (le papillon)، به معنی پروانه است و فرانسه مهد هنر و اندیشه و من عاشق این هر دو هستم!

در ستایش بیست سالگی


رسیدن به سی و چند سالگی و گذر  چهارمین دهه از زندگی، شیرینی ها و مصائب خاص خودش را دارد. شیرین است چون استقلال و توان کافی برای بودن خودت را پیدا کرده ای، زندگی را بالا و پایین کرده ای و می دانی  کجا و چطور و با چه ادم هایی دلت می خواهد باشی و نباشی. اما کنار همه ی این خوبی ها و محاسن بعضی وقت ها سویه مخرب و تاریکی هم دارد که باید در شرایط خاصی قرار بگیری تا درکش کنی.

از قضا به واسطه کار کردن در دفتر جدیدی که مسبب تجربه کردن فضاهای جدیدی برای من بود به درک چنین  فضایی نزدیک شدم.

ماجرا از این قرار بود که دو تا از همکارانم در این دفتر زیر 25 سال سن دارند  و از قضا با هم دوست هم هستند و از قضا نامزد طوری، رابطه ای را زندگی می کنند که هدفمند و قرار است به ازدواج ختم بشود. خیلی از فضاهایی که زندگی و تجربه می کنند بسیار نزدیک و شبیه آن چیزی است که خیلی از ماها از سر گذرانده ایم ولی آنچه باید از رهگذر به چشم بیاید نه این خاطرات بلکه درک متفاوت آنها از رابطه و دوست داشتن است.

حقیقت این است در سی و چهار پنج سالگی هریک از ما اگر ازدواج موفق و به رو به راهی نکرده باشیم ، روابط زیادی را تجربه کرده ایم و حداقل به تعداد انگشتان هر دو دست آشنایی منجر به شکست و رابطه های بی سود و آزار دهنده و شکست های احساسی را از سر گذرانده ایم و اینک همچون مبارز سلحشوری که از میدان رزم می گذرد بر بستر قلب هایمان زرهی از آهن و سنگ گسترانده ایم  تا به این تا به این سادگی ها آسیب نبینیم و از راه ندادن آدم ها به خلوتمان گرفته تا زندگی کردن روابط سطحی و به عمق نرفتن همه از راه های همین فضا است که قصد دفاع و ایمن نگه داشتن مان را دارد.

اما خوب ، یک جایی باید این بسته ی سخت و ضد ضربه را باز کرد و دوباره اجازه داد تا کودک نوپای دلمان بیاید بیرون و رنگ های اغوا کننده و جذاب اطرافش را ببیند و دست بزند و تجربه کند و دوباره بتواند اعتماد کند.

دوباره یادمان بیاید روابط همه به این شکل که باید از آن در امان بود نیست و میشود جایی، گاهی، وقتی  احساس امنیت کنی و بگذاری مثل بیست ساله های اطرافت با تمام وجود و بی حساب گری و دو دوتا چهارتا کسی را دوست داشت و دوست داشته شد

از قضا در همین راستا پریروز ها که تعطیلات را در جمع تقریبا دوستانه ای سپری می کردم و آدم های رنگ به رنگ و زیادی هم می شد در جمع دید، متوجه زوج با نمک و شیرینی شدم که وقتی به هم نگاه میکردند حباب های قلب و پروانه از چشم هایشان می بارید و علاوه بر تحسین همدیگر،  به روشنی حس می کردم چقدر حال هم را خوب میکنند، ساعت گذشت و دختر مجبور شد برود خانه، خیلی جالب بود، حال پسر را بعد از  رفتن یارش، هم بود و هم نبود!

مدت ها بود در جمع هم سن و سال های خودم زوج ها و روابطی را قرقره می کردم که باید طوری باشد که در آن رفتن یکی از زوجین خدچه ای به طرف مقابل وارد نکند و این  به یک اصل تبدیل شده بود! 

نباید هیچ خدشه و آسیبی بهمان وارد بیاید و این را تعبیر می کنیم که خیلی قوی هستیم و خیلی خوب بلدیم از خودمان دفاع و مراقبت کنیم و هر آن هر لحظه می توانیم خیلی چیز های مهم زندگی مان را برای همیشه از دست بدهیم و هیچ خیالی هم نباشد

دیدن یک چنین وضعیتی که یکی از آدم های دو سر رابطه رفته بود (البته در این مورد خاص برای مدت طولانی نرفته بود) و آن یار دیگر این کمبود و فقدان را مزمزه می کرد و می شد در نگاهش چیز خاصی دید برایم بسیار جذاب و دیدنی بود

مثل لباس خوش رنگ و لوآبی که از گنجه در بیاوری و برخلاف تصورت که فکر می کرده ای چون چاق شده ای اندازه ات نیست، تنت می کنی و می شود فیت اندامت! باید قصه های این چنینی را از سر بگذرانیم و باد بگیریم که چطور از خودمان مراقبت کنیم اما نباید بشود زره ! نباید بشود استایل زندگی مان چون رنگ و بوی بسیار خوشی را از خود دریغ خواهیم کرد

باید باز هم با بیست و یکی دو ساله ها نشست و معاشرت کرد و قصه های دلداگی شان را شنید و کیف کرد

دنبا هنوز جای خوشکلی است  . . .

نظرات 4 + ارسال نظر
هویاد شنبه 19 آبان‌ماه سال 1397 ساعت 15:29 http://hooyad-com.blogsky.com/

رضوانه سه‌شنبه 22 آبان‌ماه سال 1397 ساعت 18:48

ای خواهر
۳۵ساله ام و تا به حال حتی یک نصفه نیمه اش را هم تجربه نکردم
نفهمیدم این همه فرق با دیگران از کجا امد، در حالی که من خیلی معمولیم، خیلی، خیلی

مراقب خودت باش

بهزاد چهارشنبه 23 آبان‌ماه سال 1397 ساعت 13:21

درود
چندین بار این پست را خواندم،اما هر بار که خواستم جمله ای زیرش یادگار بذارم، نمیدونم چرا مغزم به اگشتانم فرمان نمیداد یا شاید هم صفحه کلید خراب شده و...
اما امروز این جمله را دیدم و گفتم یادگاری از من بر این پست باشد، شاید بهترین کلمات برای گفتن نظر من همین باشد
اگر کسی چیزی را که در شرف رسیدن به آن باشد از دست بدهد، در نهایت می آموزد که هیچ چیز به او تعلق ندارد و اگر هیچ چیز به من تعلق ندارد، پس نباید اوقاتم را صرف محافظت از چیزهایی کنم که مال من نیست. بهتر است به گونه ای زندگی کنم که انگار همین امروز، نخسین یا آخرین روز زندگی من است ...

"پائولو کوئلیو"

جمله ی بسیار دلنشین و به جاییه وخوبه که بهش دقت کنیم

مهرداد سه‌شنبه 27 آذر‌ماه سال 1397 ساعت 09:29 http://ketabnameh.blogsky.com

سلام
باهات موافقم
من 31 سالمه .
جالبه که بهت بگم خودم گاهی حسرت برق نگاه خودم و حس و حالم تو 21 سالگی رو می خورم.
اما به قول این دوستمون در کامنت آخر و البته خیام بزرگ باید دم رو در یابیم. نه به این خاطر که چاره دیگه ای نداریم . بلکه به این خاطر که هر سن و زمانی زیبایی خودش رو داره و برای اینکه 10 سال دیگه حسرت 30 سالگی رو نخورد باید در همون موقع دریافتش.
پس می ریم که دم رو در یابیم.

31 ک تازه اول اولشی
کدوم برق
گروم حسرت
اتفاقی ک افتاده از جنس رشد باشد باشه

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد