پاپیون  به معنی  پروانه

پاپیون به معنی پروانه

پاپیون به فرانسه (le papillon)، به معنی پروانه است و فرانسه مهد هنر و اندیشه و من عاشق این هر دو هستم!
پاپیون  به معنی  پروانه

پاپیون به معنی پروانه

پاپیون به فرانسه (le papillon)، به معنی پروانه است و فرانسه مهد هنر و اندیشه و من عاشق این هر دو هستم!

زمستان

 

بعضی شعر ها، شعر زمان است و بعضی شعرها هم شعر همه ی زمان ها و میشود برای خیلی از بازه های زمانی تعمیمشان داد . . . این روزها یکبند زمستان میخوانم  . . . در خیابان که راه می روم انگار ادم ها هیچ چیزی را نمیبینند،انگار همگی دچار رخوت و بی حسی ای مضاعف شده باشیم و نگاهمان در تاریک خانه ی چشمانمان گم شده و مهم نیست آنچه پیش چشمانت است دست نیاز است یا خنجر آخته ی ظالم یا نیاز انسانی برای بیان حتی کلمه ای، دشمن جان است بر گلوی آخته یا لحظه ی آخر نفس های یک ادم یا اخرین بارقه های امیدناک یک قلب ناامید . . .


زمستان


سلامت را نمی‌خواهند پاسخ گفت،سرها در گریبان‌ست.
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را.
نگه جز پیش پا را دید، نتواند،
که ره تاریک و لغزان‌ست.
وگر دست محبت سوی کس یازی، 
به اکراه آورد دست از بغل بیرون؛
که سرما سخت سوزان‌ست.

نفس، کز گرمگاه سینه می‌آید برون، ابری شود تاریک.
چو دیوار ایستد در پیش چشمانت.
نفس کاین‌ست، پس دیگر چه داری چشم
ز چشم دوستان دور یا نزدیک؟

مسیحای جوانمرد من! ای ترسای پیر پیرهن چرکین
هوا بس ناجوانمردانه سردست. . . آی . . .
دمت گرم و سرت خوش باد!
سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای!

منم من، میهمان هر شبت، لولی‌وش مغموم.
منم من، سنگ تیپا خوردۀ رنجور.
منم، دشنام پست آفرینش، نغمۀ ناجور.

نه از رومم، نه از زنگم، همان بی‌رنگ بی‌رنگم.
بیا بگشای در، بگشای، دلتنگم.
حریفا! میزبانا! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می‌لرزد.
تگرگی نیست، مرگی نیست.
صدایی گر شنیدی، صحبت سرما و دندان‌ست.

من امشب آمدستم وام بگزارم.
حسابت را کنار جام بگذارم.
چه می‌گویی که بیگه شد، سحر شد، بامداد آمد؟
فریبت می‌دهد، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست.
حریفا! گوش سرما برده است این، یادگار سیلی سرد زمستان‌ست.
و قندیل سپهر تنگ‌میدان، مرده یا زنده،
به تابوت ستبر ظلمت نه‌توی مرگ‌اندود، پنهان‌ست.
حریفا! رو چراغ باده را بفروز، شب با روز یکسان‌ست.

سلامت را نمی‌خواهند پاسخ گفت.
هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، دست‌ها پنهان،
نفس‌ها ابر، دل‌ها خسته و غمگین،
درختان اسکلت‌های بلورآجین،
زمین دل‌مرده، سقف آسمان کوتاه،
غبارآلوده مهر و ماه، 

زمستان‌ست.

تهران ـ دی‌ماه 1334 
از مجموعۀ «زمستان»

نظرات 6 + ارسال نظر
رها یکشنبه 8 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 13:31

بستگی به حال وهوای خودمون داره .مثلا این روزها من شادم و ادمهای دورو برم رو هم شاد می بینم.روزهائی که غمگینم برعکس... .این روزها شاید تو غمگینی.

نه اتفاقا اصلا غمگین نیستم
میبینم مردم به هم بی مسولیت شدن
ماجراهای زیادی میبینم که با دخالت یک ادم دیگه همه چیز ختم به خیر میشه اما مردم با بی اعتنایی فاجعه میسازن
خوبه که شما شادید
اما حال خوب خوب ادم هم با این فضا خراب میشه!

نوشین یکشنبه 8 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 14:04 http://nooshnameh.blogfa.com

لیلی یکشنبه 8 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 15:41

منم باهات موافقم،این شعرو خیلی خیلی دوست دارم و همینطور اجرایی که شجریان ازش کرده باعث شدی دوباره گوشش بدم اشکم دراومد.زمستان را خیلی دوست دارم ولی کاشکی آدمها درسرما هم مهربان بودند.

پری کاتب یکشنبه 8 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 19:29 http://www.babaee1.blogsky.com

چقدر غم داشت پستت پری جانم

خوبی پری جانم؟
خوبم من عزیزم . . .
نگرانم نشی

ترنج ...ام یکشنبه 8 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 21:46 http://toranjbanooo.blogfa.com

انگار زمستون قلبای این دوره بهاری نداره ...

گلدونه دوشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 09:35 http://tondokhond.persianblog.ir/

اینشعر نشون میده ملت خیلی وقته با همدیگه قهرن الزامن به سی سال گذشته ربط نداره

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد