ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
اولین دیدار من با آقای میم بعد از سه چهار بار چت و ایمیل اتفاق افتاد.
یک قرار ملاقات بسیار کوتاه.
اقای میم از خواننده های وبلاگم بود و فکر می کردم با خواندن دست نوشته هایم کلی من را می شناسد و با توجه به اظهار عشق و علاقه ی فراوانی که از آن دم می زد خیال می کردم الان چه کیس اوکازیونی را دیدار خواهم کرد!!!
خلاصه، دیدار کوتاه ما با جملات کوتاه و مختصر به پایان رسید و باعث شد برای بار دوم همدیگر را ببینیم.
دیدار دوم مان در تالار وحدت بود، اجرای مجدد شمس پرنده ی پری صابری که برای بالکن، گوشه ی سمت چپ بلیط گرفته بودیم.
به سبب انحراف زاویه، صندلی ها از حالت عادی نزدیکتر بود و رایحه ی پیاز تازه ای که آقای میم با کباب کوبیده نهار زده بود به بدن بر رماتیکی و رویای بودن فضا تاثیر صد چندان داشت و سراسر طول نمایش وقتی اقای میم حرف میزد من مجبور بودم یا سرم را بچرخانم یا آن وری را نگاه کنم! و بر حظ بصر و کیف مضاعف اینجانب که اجرای فوق ضعیف نمایش ناشی می شد تاثیر شگرفی داشت.
طوری که اواخر اجرا حس می کردم کل سالن بوی گند پیاز و کوبیده می دهد،یحتمل پیاز فوق العاده تندی هم بوده و کبابش هم با دنبه ی اضافی طبخ شده بود که همچین رایحه ی جگرسوزی را در فضا متصاعد می کرد.
از آن طرف هم آقای میم می خواست جبهه را خالی نکند یک بند اظهار فضل می فرمود و در پخش و انتشار رایحه ی مورد نظر لحظه ای کوتاهی نمی کرد و خیلی هم دلش می خواست که دست های سرنشین صندلی کناری اش را اگر چه یک بار با نهایت قساوت از میان دست های کشیده شده بود دوباره در دست بگیرد و از اجرای بازیگران لذت ببرد. که متاسفانه ناکام ماند!
اجرا تمام شد و ما راهی منزل شدیم و آقای میم هم با سرعت زیادی بنده را رساندند منزل و زمانی که خواستم پیاده شوم با تعجب پرسیدند که نمیخواهم دعوتشان کنم منزل تا یک چای ای چیزی با هم بخوریم؟ یحتمل این سرعت رساندن به سبب این بود که زودتر به چای و این ها برسند که متاسفانه با گره خوردن اخم های اینجانب که همچون نارنجکی بر برجک ایشان اصابت نمود، مجددا ناکام ماند.
چه تماس ها که ریجکت نشد و چه پیامک ها که بی پاسخ نماند اما همچنان آقای میم ادعا می کرد که به شدت عاشق است و هرچه ما اصرار می کردیم این ورم سر دلتان است و از روی نفخ و باد معده صادر می شود اصرار بیشتری می کرد تا اینکه یک بار به سبب موقعیت جغرافیایی منزلشان ازشان خواهش کردیم بروند و یک آدمی که آنجا مغازه دارند یک آدرسی را برای ما بگیرند، که . . . تا همین الان که بالغ بر یک سال از واقعه ی مذکور میگذرد هنوز منتظریم فعل مورد نظر را مرتکب بشوند که هنوز گویا موفق نشده اند.
به این صورت باد سر دل آقای میم که با توهم علاقه اشتباه گفته شده بود به کسری از ثانیه تخلیه شد و ایشان هم رفتند تا شراب انگورشان را که در خانه ی تازه شان انداخته بودند هم بزنند که نکند نگیرد!
پ . ن:
اقای میم اینجا را نمی خواند!
وایییییییییی این یکی که حال منو بهم زد همینطور که میخوندم چنان عضلات صورتم رو جمع کرده بودم انگار بوی دهان آقای میم توی صورتمه....... اونقدر که همکارها فرموندن چرا این شکی کردی خودت رو
وای چه افتضاحی...ایش
ایییششش
نکرده روز قرار لا اقل پیاز نخوره یا مسواک بزنه
فی الواقع خاستگار بوده اند ایشان
یعنی اعتماد به نفس در حد لالیگااااااااااااااااا. اقای میم عزیز لطفا در قرارهای بعدیتان غذاهای بودار میل نفرمایید بی زحمت
تو هم که به پیاز حسسسسسسسسسسسسسسسسسسساس
شاید یکی از همین باد ها به منزل ابدی برده باشدش عیب نذار رو بچه ی مردم
:)))))))))))
:))))
آدرس و مغازه و اینا رو متوجه نشدم !
یه کاری خواستم انجام بده اگه راست میگه
انجام نداد
سلام
یعنی دلت اومد با آدم به این رومانتیکی اینطوری اخم کنی (البته اینجا، جای اون صورتک بنفشها خالی)
وای پری من اگر بخوام تعریف کنم که ماجراها دارم با این جماعت خواستگارها
بدم نیستاااا
یعنی چه عشق عمیق و وافری . خوب شد ورم مبارک خوابید .
اوهوم
الآن دوباره میاد اینا رو میخونه و زیگیلت میشه

این دفعه سیر خورده یحتمل
پاک کردن کامنت های یه مزاحم کار سختی نیست!
یعنی حقیقتا ایشون موقع تناول کردن کوبیده ی مذکور همراه پیاز به این فکر نکرده بودند که قرار ملاقات دارن احیانا؟
بعد با اعتماد به نفس وافرشون چاییو اینا هم بعله!
عجب آدم خسیسی بوده میخواسته بیاد خونه شما !!! معمولن این جور مواقع اول آقایون به سانفرانسیسکو دعوت میکنن بعد میرن خونه طرف
هم خنده دار بود هم گریه دار.تو داشتی از بو خفه میشدی اونم از اعتماد بنفس!
ای خدا......من از بوی پیاز متنفرم....مرد دیوانه!!!چطور میتونند انقدر خودشیفته باشند!
خیلی جالب بود ....مخصوصا تشریح اون بوی پیاز و کباب پر دنبه...حالا این آقای م هنوزم این جا رو میخونه؟
نچ
:)
آخی حیفت نیومد
چرا
الان که گفتی حیفم شد
وای یعنی زجر اور تر از بوی دهان و بدن هیچ چیزی وجود نداره!خدای من یک اعتماد به نفسی هم دارند که انگاری فلان اسمان پاره شده و فقط انها نزول اجلال کرده اند...والا
پری خانم خیلی جالب بود..
خییییییلی باحالی
اگه هنوز وبلاگتو بخونه، به فنا رفته بدبخت.....
آخه کسی که کوبیده و پیاز خورده اومده قرار ملاقات به قول خودش عاشقانه، و لابد بیژامه زیر شلوارش پوشیده که اگه جواب مثبت داده شد شبم بمونه خونت، اعتماد به نفسش از این حرفا خیلی بالاتره
شایدم نه
بیژامه!!!!!!
پری مردم از خنده الهی ور بپری یارو بدبخت رو چیکارش کردی؟
هیچی دیگه!
چه کارش میشد کرد؟
این بوی پیازم معضلیه ها!!چه زندگی ها رو که از هم نپاشونده!
ندیده حالم از آقای میم و کباب گندیده ای که میل کرده بود بهم خورد
خیلی توپ بود
سلام. من تازه با این وبلاگت اشناشدم.یعنی از موقعی که فیلتر شدی.
کاش این اقای م رو از اون بالا مینداختی پایین تا هم خودت وهم بقیه راحت میشدن.
خدایی
خیلی ایده ی خوبی دادی مطهره جون
وای دلم بهم خورد دخترچی کشیدی
توبالکن باشی شمس پرنده ببینی.غروقاطی وسروصدا نفهمی دنیادست کیه بوی پیازم بیاد
واقعن که.عشق مزخرف این جور ادما رو باید بذاری دم کوزه.
فک کرده میتونه تو این هیر وویری چند صباحی خوشگذرونیشون بکنه وبره پی کارش.
نه
کمتر بود!
کامنت خصوصی هم داره اینجا
گوشه سمت است
اخه کی قبل از یه قرار ملاقات اونم همچین قرار ملاقاتی ناهارش رو با پیاز میخوره.؟؟!!!

اه حالم بد شد.
کسی که اینقد بی مبالاته وناچیزترین اصول اداب معاشرت رو رعایت نمیکنه همون بهتر که بره.
اگه این آقاهه هنوز خواننده ی وبلاگ باشه قیافش بعد از خوندن این پست دیدن داره
خیلی با نمک تعریف کردی...
:)))))))))
الهی بمیرم چی کشیدی تا برسی خونه!
می دونی همیشه به این فکر می کنم که کاش می شد آدم هایی که حتی یک بار ملاقاتشان می کنی رد پاشون تو زندگیت نمونه... اما زمان بهم ثابت کرده که می مونه، هر چند کمرنگ، اما غیر قابل انکار
خدایی این یکی ردش شم هم خنده دار بود
فقط همون کامنتمو که در مورد اقای میم بود گفتم تایید نکن!!!!تازه تو از کجا مطمئنی نمیخونه.شاید میخونه کامنت نمیذاره.مگه میشه کسی ادرس تورو پیدا نکنه؟!!!
چرا نمیشه
دیگه دنبالش نیست که پیدا کنه خوب
من که فکر میکنم الان همه وبت بوی پیاز گرفته.یه اسپریی ،اسپندی چیزی دود کن بوش بره.
هم خنده دار بود و هم مشمئز کننده امیدوارم کیسهای بعدی بودار نباشن
:)
رفیق جانم سلام . خوبی؟

خو پیاز دوس داشته . خو دلش چایی می خواسته !
اینجور جماعتی هستیم !
سالم و شاد
یا علی ( گل )
راستی عیدت پیشا پیش مبارک
سلام خسته جان
عید شما هم مبارک
یعنی به ذهنشم نرسیده که شاید بعضی ای از بوی پیاز خوششون نیاد ؟
چه پر رو هوس چایی هم کرده بوده .
کاش میومد اینجا رو میخوند لا اقل یه ثوابی میشد یه چیزی از اداب معاشرت یاد میگرفت .
اولی که پر

امیدوار میشویم
پری من الان به این نتیجه رسیدم هر کی با پری در بیوفته تو همین کامنتدونی ور میوفته
چطورررررر؟
خواستگار بدبو!تازه دلش چایم میخواسته!البته حق داشته با اون نهاری که خورده بوده
راستی یه دفعه خواهرم با یه آقایی رفته بوده فرحزاد واسه صحبتهای مهم!بعد اقاهه که کفششو درآورده جورابش بو میداده
من بودم همونجا میزدم تو روش که یارو آدم تو روز قرار پیاز میخوره؟
من کوتاهی کردم!!!
خیریتی در این بود که آقای میم پیاز نوش جان کند
صرفا برای پشیمان شدن شما
پیاز نخورده بود هم نکته ی منفی آنقدر داشت که . . . نوشتم که
کاش از اول باهاش نمیرفتی بیرون، این جناب نه از هنر چیزی میفهمیده ن آداب معاشرت بلد بوده. اصلآ از اول نقشه همون چایی رو کشیده بوده. خدا همه رو هدایت کنه.
:(
یالله یالله...
خانوما سر کسی لخت نباشه میخوام نظربدم!
بزرگی میگه:
در زمانه ای که ظلم بیش از عدل باشد تا وقتی آدمی خیری از کسی نبیند،نباید به او خوش بین باشد.
+
ای جونم عجب جیگری بوده ها!حیف نبود ردش کردی رفت؟
؛)
بابا سخ نگیر
به نظرم برو بوسش کن از دلش در بیار
:ا