ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
به طرز عجیبی خرفت شده ام، خرفت به معنی الکی شاد و لاقید. تمام برنامه های زندگی ام را بر اساس شادی و رضایت پسرک تنظیم میکنم و خیج چیز به اندره ی رضایت او برایم ارزنده نیست.
پسرک هر روز بزرگتر میشود و هر روز عقل رس تر و عجیب تر و آدم تر میشود، فعلا در اوج روزهای سخت هستیم ، روزهایی که او کم کم دارد می فهمد که میتواند فاعل باشد. میتواند تاثیر بگذارد حتا میتواند کنک بزند و گاهی جدی جدی می زند تو صورتم و هرچقدر می گویم نه نه نعععع، باز ادامه میدهد ، دستش را میگیرم که باید مامان را ناز کنی و او از زدن راضی تر است ( این مامان شدن، استغاده از کلمه ی مامان برای خودت چقدر عجیب است، ناگهان آدم مدرک مادری می گیرد انگار )
پارک بهترین فضای ممکن برای این روزهای ماست، جایی برای جنب و جوش و دویدن های بی هدفی که اغلب شان به سقوط می انجام. و دوباره و دوباره ، تا کشیدن دمب گربه ی سیاه تا ناز کردن گربه ی سفید و دست زدن به درخت چنار و چیدن شبدر و خیس کردن همه ی لباس ها با شلنگ آب و گاز زدن قلوه سنگ و قاه قاه خندیدن
پارک جای خوبی بود اکر سیگاری ها ته سیگار هایشان را زمین نمی ریختند ، پسرک با شگفتی بین چمن ها ته سیگار پیدا میکند و من مصرانه تلاش می کنم مفهوم آشغال را یادش بدهم اما اون به این مفهوم علاقمند نیست و طرفدار جذابیت همه چیز و همه کس است و هیچ نمیخواهد هیچ فرصتی را از هیچ چیزی بگیرد.
پسرک شیرین ترین ، با اخلاف فراوان شیرین ترین چیزی است که تجربه کرده ام، با کیفیت ترین، با مزه ترین و شاد کننده نرین اتفاقی که تمام زندگی لمس ش کرده ام بوده است و هر لحظه که سخت تر می شود شیرین تر هم شده است