پاپیون  به معنی  پروانه

پاپیون به معنی پروانه

پاپیون به فرانسه (le papillon)، به معنی پروانه است و فرانسه مهد هنر و اندیشه و من عاشق این هر دو هستم!
پاپیون  به معنی  پروانه

پاپیون به معنی پروانه

پاپیون به فرانسه (le papillon)، به معنی پروانه است و فرانسه مهد هنر و اندیشه و من عاشق این هر دو هستم!

آن که بگوید بارکلا!

خیلی کارهایی که ما انجام می دیم و یا دیگران برامون انجام می دن به سبب جماعتیه که بارکلای آخرش رو می گن.

 وقتی آدم تنها باشه یکی از فقدان هایی که در زندگی حس میکنه هم همینه

وقتی که همسر یا پارتنرت برات ماشین می خره اما کسی بهش نمی گه که وای شما  عجب آدم خوبی هستین ها!

 بعدشم طرف ذوق کنه و از کاری که انجام داده راضی هم باشه

من هیچ از این بارکلاهای آخر و البته اونا که جون میدن برای شنیدنش هم خوشم نمیاد اما می تونم کسانی که به شدت بهش نیاز دارند و بدون وجود اون قدم از قدم بردارند رو درک کنم.

اساس شکل گرفتن این طور رفتار ها هم چیزی از جنس بنیان جامعه است که سلسله مراتب ها آن را توجیه میکند و فعلا موضوع بحث من نیست که آن را باز کنم.

خلاصه که رفتاری دو گانه شکل می گیرد که در بعضی اوقات یک سویه پر تلاش  و با گذشت و مهربان و فولان و فولان باش و در سویه دیگر ظاهری بی تفاوت و ساکن و خنثی که کمترین فیدبک ممکن را می دهد.

خیلی هم عادی است تا زمانی که مخاطب آن خودت باشی و بر تو واقع شود

ممکن است آدم خودش را مستحق شرایط و یا دریافت مهربانی ای بداند اما آن را دریافت نکند چون کسی نیست که تماشا کند و به به و چه چه کند و فولان و فولان

راستش تبعیض به گمانم دردناک ترین اتفاقی است که ممکن است برای کسی بیفتد و حس مورد تبعیض قرار گرفتن چیز بسیار کوفتی است که بدجوری حال آدم را می گیرد.

و از طرفی به روشنی میدانم که انتظار رفتار مطابق با دلخواه من یا نه فقط دور از آن چیزی که دوگانگی می ناممش هم غیرمنطقی است چون ما آدمیم

آدم ها ممکن است هزار درد و بلا و نگرانی داشته باشند که از قضا به شما اصابت کند! لیکن عادی است

اما همه این ها باعث نمی شود که من غر نزنم


اون روی سگ من


یه زمانی یه وبلاگ یواشکی ای داشتم با عنوان " اون روی سگمو بالا نیار"

توش از اون روی سگم مینوشتم و وقتی دیدم  واسه خودش مخاطب پیدا کرده و آدمایی هستند که میخوننش و پیگیرش هستن احساس امنیت میکردم

لاله چند بار ازش باهام حرف زد و راجع به چندتا پستش با هم بحث کردیم که ایا صادقانه نوشته شده یا نه و من چون اون زمان تو لینکام داشتمش نمی شد بگم نمی خونمش اما تا می تونستم سکوت میکردم و از شنیدن نقدهایی هر چند بی رحمانه لذت می بردم و گاهی اظهار نظری هر چند کوتاه میکردم

حس میکردم سگ سگی هام رو می تونم قایم نکنم

لذت بخش ترین دوران وبلاگ نویسیم اون وقت بود 

تا این که نازنین فهمید که اون وبلاگه مال منه و دستم رو شد

قبلش هم البته یه خانومی به اسم خبرنگار جنایی از روی ادرس ایمیل ثبت شده روی پروفایل فهمیده بود که چون کم می شناختمش و به نوشتن توش ادامه دادم 

بعد از خنثا شدنم دیگه ننوشتم و کل وبلاگ رو حذف کردم

از اون به بعد سگ سگی های من ننوشته مونده

گاهی حتا از سگ درونم خجالتم میده و سعی میکنم که نابودش کنم اما بعضی روزها مثل امروز دچار طغیانی آن چونانی شده ام و کمپلت سگم

دیگر آن روی یواشکی هم نیست

به تمام قد

بی هیچ گونه حس ملایمت و ملاطفت

بی هیچ ظرافت و مهربانی

بی هیچ وجهه 

دلم کودتا می خواهد . . . 



منتظر رنگین کمان بعدش هستم


مثل هوای بارانی که شرجی است و دم کرده و مرطوب، چشم هایم بادکرده و نمناک است و کافی است تا سه بشمرم و زار زار اشک بریزم

دیشب خانم همسایه آمده بود تا پشت پیشخوان با هم چای بخوریم و من هر چه فکر کردم نتوانستم دروغ مناسبی برای گرفتگی احوالاتم سر هم کنم و آخرش بافتم که این روزها که روز مادر است و محیا میخواهد برای مادرش سارافن و بلوز خوشگل بخرد حسودیم شده و حالم بد است

اما همان وقت هم می دانستم که دارم مثه سگ دروغ میگویم

چشم هایم انگار شیشه های باران خورده باشند و نگاهم از پشت بینهایت قطره که باریده روی شفاف شیشه نگاه میکند

روی صندلی پارک نزدیک خانه با فلاسک کوچک چای و لیوان یک بار مصرف اشک ریختم

کنار پیتزای بادمجان و زیتون که با یک روش ابتکاری درستش کرده بودم نشستم و اشک ریختم

وقتی بهم گفتند که چقدر با آبی خوب می شوم هم

حتا پشت مونیتور شرکت 

توی توالت در را قفل کردم و اشک ریختم

از چهارشنبه که از مادایران زنگ نزدند و می دانم همه شماره های ثابتی که باید در رزومه پر میکردم را سهوا اشتباه نوشتم و حالا به خودم فحش میدهم که چرا سهلنگاری کردم هم اشک ریختم

در ازدحام آدم هایی که آمده بودند غذا بخورند و قلیان بکشند من به افق های تاریک خیابان نگاه کردم و اشک ریختم

 از خواندن حرف های دوست هایم

از دیدن پیامک خواهر زاده ام که زده سلام چطوری خاله؟

حتا وقتی فهمیدم سارافن و مانتوی جدیدی که خریده ایم رنگ میدهد هم اشک ریختم

و باز هم میریزد

دانه های درشتی که به راحتی فرو می غلطتند اما نمی سوزانند

راحت جاری می شوند و شور نیستند

و نمیدانم

من نمیدانم چرا این همه اشکم می آید و هیچ چیزی برای جواب این سوال ندارم که چته؟!



 

آن پای لنگ!


قانون نانوشته ای هست که میگه:

آن که هست ، نمی ماند و آنکه آمده تا بماند آنی نیست که باید باشد . . .