پاپیون  به معنی  پروانه

پاپیون به معنی پروانه

پاپیون به فرانسه (le papillon)، به معنی پروانه است و فرانسه مهد هنر و اندیشه و من عاشق این هر دو هستم!
پاپیون  به معنی  پروانه

پاپیون به معنی پروانه

پاپیون به فرانسه (le papillon)، به معنی پروانه است و فرانسه مهد هنر و اندیشه و من عاشق این هر دو هستم!

زن زندگی آزادی

پست جدیدی نوشته بودم و پابلیش کردم اما بار بعد که خواندمش دیدم چقدر مملو از خشم است و تنها کلامی که در آن منعقد شده است حجم عصبانیت و استیصالی است که از رخداد های اخیر حاصل شده است و هر چقدر توانسته بودم با ابراز آن خودم را آرام کنم هم هیچ سودی نداشت و چنین شد که حذفش کردم.

قلم اما این بار به شکل دیگری در دست هایم می چرخد و چیز دیگری میخواهم بگویم که شاید تاثیر بهتری داشته باشد.

 اعتقاد راسخ دارم که آدم باید انتخاب کند چه می گوید و هوشیاری کافی برای گوینده ی قابل احترام بودن را داشته باشد و اگر در شرایطی ابزار پراکندن چرند باشی ، ابزار دست شده ای و کلام از تو خالی و از آن چرندی که آن را به اشتراک گذاشته ای مملو است.

این را وقتی در ایسنتاگرام استوری میگذاشتم فهمیدم. خیلی پیش می آمد که محتوایی خیلی گویا و چرند باشد و آدم از شدت چرند بودنش حرص میخورد و آن حس خاص که ای بابا مگه می شه این همه چرند گفت باعث میشد که آن را به اشتراک بگذارم اما کمی بعد تر فهمیدم که چقدر در راستای اهداف آن چرند گوی بزرگ قرار می گیری که به هر دلیلی همان محتوا را به اشتراک میگذاری. چقدر هیچ تاثیری روی ماجرا نداری و چقدر آیینه شده ای که همان محتوای مزخرف امکان دیده شدن بیشتر پیدا کند.

این جور بود که بار اول به این قضیه فکر کردم و خیلی وقت ها گه خیلی درد دارد سکوت کردن سعی میکنم برداشت و پنداشت خودم را بنویسم و اشاره ای به ماجرا کنم.

بگذریم. 

میخواستم از حس خودم بنویسم که این روزها انگار هر روز کتک خورده ام. هر روز از تنهایی و سرکوب و انفرادی و سرمای آهن لرزیده و بی خواب و پریشان زیسته ام و می دانم که تنها یک راه وجود دارد برای درمان این درد جمعی. 

ما

هویت دخیل در این اثنا هویتی جمعی است و نفر به نفر و یکان یکان آدم ها حداقل تاثیر را دارند در صورتی که اگر به هم متصل شوند دیگر نیرویی غیر قابل ایستادگی را می سازند که هیچ خصم و استکبار و سرسپرده ی دیکتاتوری را یارای برابری با آن نیرو نیست.

و به ظن من زمان این ما سرپا خواهد ایستاد که آگاهی و درک عمومی مردم از مسایل بالا برود.

واقعیت این است که کشور ما درگیر سنت های دیرینه است که نسل به نسل ادامه پیدا کرده و هیچ وقت تا کسی در برابر این سنت ها قرار نگیرد نخواهد فهمید که چقدر ناعادلانه و یک سویه است.

و بزرگترین باور سنتی ای که در ذهن نسل ما کاشته شده است مردسالاری است. یعنی بی گفتگو و بی هیچ کلامی زن و مرد در نظر ما یکسان نبوده و مرد جایگاه ارزشمند تری دارد. آنقدر این تاثیر درونی و نهادینه است که از بن و پایه در ذهن ما نمی گنجد که این تساوی چطور می تواند جریان پیدا کند.

مرد بودن و به معنی سنتی دارا بودن آلت مردانه به معنی توانایی انجام خیلی کارهاست که هر زنی از آن منع می شود. به طور سنتی زن باید در خانه بماند و بچه داری کند و غذا بپزد و فولان و مرد برود بیرون و کار و جنگ و کار کند و پول بیاورد.

اما آیا واقعا این اشل را می توان برای تمامی اعضای یک جامعه ی ملیون ها نفری تعمیم داد. آیا اگر زنی دلش نخواست غذا بپزد قانون و یا شرع و یا عرف از او حمایت می کند؟

آیا اگر زن دلش خواست برود کوهنورد بشود چه؟ اگر خواست از مرز کشور خارج شود تا در مسابقه های جهانی شرکت کند؟  

اگر دلش می خواست فوتبال را از استادیوم تماشا کند؟ اگر دلش می خواست نفس بکشد و کسی کاری به کارش نداشته باشد

زن خانواده بعد از بچه دار شدن و بعد از این که هزار و یک دلیل از بد دلی و بددهنی و بی شعوری مرد داشت تصمیم گرفت این ازدواج را خاتمه دهد اما خواهد توانست که سرپرست کودک خود باشد؟ آیا می تواند ولی فرزند خو باشد یا باشد یا تنها پدر و پدربزرگ هستند که ولی قانونی به حساب می آیند؟

آیا می تواند با خیال راحت سفر کند؟

آیا میتواند در قالب اعتراض مدنی، به یکی از قوانین موجود اعتراض کند؟

آیا حقوق مادی یکسانی از تقسیم ارث بین دختر و پسر موجود است؟

آیا زنان به همان میزان که مردان محق هستند خود را لایق تیمارداری و مهربانی کسی می بینند؟

آیا زنان بعد از طلاق دچار مشکلات خاصی می شوند یا تصمیم آنها به رسمیت شناخته می شود؟

این یاداشت حالا حالا ها ادامه دارد