پاپیون  به معنی  پروانه

پاپیون به معنی پروانه

پاپیون به فرانسه (le papillon)، به معنی پروانه است و فرانسه مهد هنر و اندیشه و من عاشق این هر دو هستم!
پاپیون  به معنی  پروانه

پاپیون به معنی پروانه

پاپیون به فرانسه (le papillon)، به معنی پروانه است و فرانسه مهد هنر و اندیشه و من عاشق این هر دو هستم!

درک زیبایی

حسین پناهی میگوید: درک زیبایی درکی زیباست.

 آندره ژید فقید هم در مائده های زمینی میگوید: بگذار عظمت (زیبایی) در نگاه تو باشد ، نه در آنچه به آن می نگری!

زیبایی از شوق سرچشمه می گیرد و شوق از زندگی و زندگی در همه ما هست به شرطی که آن را ببینیم و زندگی اش کنیم.

درک زیبایی یک مهارت است که باید آن را بسازیم ، نه اینکه آنچه همه می گویند خوب است را بپسندیم

و این مهارت با چشم ها حاصل می شود


از خوشحالی در پوست خود نمی گنجم. مجموعه درس گفتارهای بابک احمدی در باب حقیقت و زیبایی را یافته و حس میکنم قرار است با هم پرواز کنیم. هوراااا.

چون آدم تک خوری نیستم تو کانال می زارمش. کپی رایت هم نداره! هورا زنده باد بابک احمدی!

کاکتوس های بی خار

همین آدم های دور و برمان که جانمان به جانشان بسته است، هستند که مایه ی شکوفایی و یا سقوط مان را فراهم می کنند.

مثل شمشیر دو لبه ، اگر حمایت گر باشند، همچون ناظری که از بیرون زندگی ات را رصد می کند می تواند به موقع مناسب با ارایه ی راهکار همچون نفسی مسیحایی نجات بخش باشد ولی اگر درگیر سنت و باید و نباید هایی که شاید بزرگترهای آنها هم با هاون در مغزشان کوبیده اند دست به چکش و آماده ایستاده اند تا به زور و بلا این بلاهای نسل به نسل پیش آمده را در حلقت فرو کنند و جلاد های نوین خواهند بود.


حقیت این است که راه رستگاری ما هر کدام راهی جدا و متفاوت از آن دیگری است

هر کدام از ما ویژگی ها و تمایزات رفتاری ای داریم که رستگاری همانا پیشرفت در آن زمینه هاست

پختن بهتری زرشک پلوی دنیا برای من که چاه آن را در وجود خود حس نمی کنم نه تنها هیچ مایه ی شادی نیست بلکه وقت حرام کردن می نماید! و برای دیگری ترکیب رنگ های روی قلم به نحوی که تبدیل به رنگ مرده نشود یک مهارت احمقانه است چون چاه مزبور را حس نشده!

ما همه مان چاه های ویلی در وجودمان داریم که یگانه رسالت راستین مان در زندگی ابتدا یافتن و سپس رسیدگی و پر کردن آنهاست.

اگر شما همراه خوبی هستید باید کمک کنید آن دیگری چاه خودش را پیدا کند و به دادش برسد. اینکه چاه خودتان را و یا چاه مادرتان و یا چاه مورد علاقه ی اجتماع را فرو کنید در کسی نه تنها دردی از وی دوا نکرده اید که درد مضاعفی تولید کرده اید.

مهربانی یعنی همین

یعنی من به تو اجازه بدهم خودت باشی و خود را رشد بدهی. همان طوری که هستی به سمت بهتر شدن خودت پیش بروی!

اینکه مجبورت کنم که کاری کنی که آن را نمی فهمی و علاقمند نیستی یک تجاوز است.

مراقب همدیگر باشیم یعنی مراقب باشیم تیغ های کاکتوس کنده نشود،به نحوی که گزندی هم ایجاد نکند نه این که تیغ هایش را بشکنیم تا کسی زخمی نشود. 




درباره میشل اوباما شدن


این عنوان کتابی بود که سال قبل رکورد های فراوانی را برای فروش شکست و تو مملکت ما هم بسیار زیاد دست به دست شد و رکورد زد و حتا من هم برای یکی از دوستانم خریدم.

خلاصه که با بوق و کرنا و سر و صدای حسابی وارد بازار شد و خیلی هم موفقیت کسب کرد.

ماجرای کتاب را اسپویل نمی کنم  اما کلیت ماجرا تعارضات و مشکلاتی بزرگی بود که میشل اوباما همسر باراک برای  اینکه بانوی اول باشد با آن ها دست به گریبان بود و  شرح رویارویی و بلکم موفقیت شخص اول با مشکلات را شرح و بسط می دهد و از قضا بسیار هم الهام بخش و رهایی دهنده بوده که خیل مخاطبان جذب آن شده اند.

خوب راستش یک نگاهی به زندگی خودم و یا آدم های اطرافم که می کنم می بینم چقدر این مشکلات فیزیکی تر هستند.(خودخوانه است اگر بگویم واقعی تر اما خوب است اولش این طوری فکر میکردم اما بعد دیدم نه بیشتر یک طور سلسه مراتب طوراست)

برای توضیح آنچه از آن حرف می زنم باید بگویم شما تصور کنید زنی که میخواهد ازدواج کند و لباس مناسبی ندارد و البته هیچ کیس متعارف و مناسبی هم موجود نیست و با سنت های خانواده اش نمی تواند دوست پسر بگیرد و اگر برادرش در خیابان ببیند  با مردی که به هم حتا! سلام کرده اند در حد چاقو کشی  دعوا راه می اندازد  و چند بار هم خواسته رسما برای همیشه بمیرد را مقایسه کنید با زنی که در آستانه ی ازدواج است و لباسش به جای دو تا یک دانه ژپون دارد و بعدش هم رویش نمی شود که چه طور با انبوه جمعیت روبرو بشود و خودش را مشنگ و بی ارزش می پندارد! (مثال ها فقط برای روشن شدن فیزیکی و شمیایی است و هیچ ربطب به هیچ چیز ندارد)

مشکلات ما و جامعه مان خیلی گل درشت و فیزیکی استُ و کتابی که از آن حرف می زنم از این مرحله به مشکلات شیمیایی رسیده اند! 

دنیا دارد به آن سمت و سو می رود و دیگر برخورداری از حد استانداردی از همه چیز شاید برای خیلی ها قابل درک است که می توانند وارد درک مسایل اون چنینی بشوند.

اما حقیقت همچنان برای ما  این طوری نیست!

وقتی تلویزون کوفتی ما در بسیار از شهر های کوچک هنوز حرف اول را در رسانه ها می زند معنی اش این است که هنوز بینهایت آدم در اینجا با مشکلاتی روبرو هستند که نان و آزادی های اولیه و رهایی از سنت های کورکورانه دست هایشان بسته است.

هنوز بچه های آسمان و خواهر و برادری که یک کفش دارند اینجا جزو واقعیت های روزمره است. بی دلیل از کتاب بدم می آید و اشکم می گیرد و خیال میکنم پس کی این سرزمین به جایی که الان صفر محسوب میشود خواهر رسید؟

کی می توانم بنشینم از این گلایه کنم که چرا وقتی میخواستم عین بقیه نباشم با سرکوب واقعی روبرو شدم؟ 

گی می توانم گلایه کنم که کلاس اول دبستان خانم معلم به دختری که در کلاس شاشید فحش می داد؟

کی می توانم زار بزنم که وقتی فحش شنیدم رفتم و دنبال معنی آن گشتم؟

از وقتی ناظم سر صف مراحل پریود شدن را توضیح داد و حالم از هر چه زنانگی بود به هم خورد

کی می توانم از شیطنت و سر خوشی ای حرف بزنم که به شرارت تعبیر شد؟

کی می توانم از آدم های اطرافم بگویم که تا هنوز حاضر نیستند حرف بزنند و مشکلات شان را با قهر و چشم و ابرو آمدن حل می کنند

از آدمی که می ترسد وارد مرحله ی بعدی زندگی اش بشود اما هیچ کس برایش کاری نمی کند 

از ترس های فروخورده و دم برنیاورده

خنده ام می گیرد! یا باید خواندن و بودن همچین کتاب ها و فضاهایی را از دنیای آدم هایی مثل ما حذف کنند یا باید یک روز را برای غصه خورد ن برای همه درد هایی که خودمان به روشنی آن ها را درک کرده ایم و دم بر نیاورده ایم داشته باشیم تا شاید با خودمان حداقل ... بی حساب شویم!

 صفر - صفر

آن وقت به خودت اجازه بدهی برای درک شدن و برای همدلی و برای نترسیدن نیاز به زمان  و همراهی داری و شاید آن وقت میشل اوبا شدن قصه ی خوبی باشد برای یکبار دیگر خواندن!