پاپیون  به معنی  پروانه

پاپیون به معنی پروانه

پاپیون به فرانسه (le papillon)، به معنی پروانه است و فرانسه مهد هنر و اندیشه و من عاشق این هر دو هستم!
پاپیون  به معنی  پروانه

پاپیون به معنی پروانه

پاپیون به فرانسه (le papillon)، به معنی پروانه است و فرانسه مهد هنر و اندیشه و من عاشق این هر دو هستم!

کارت پستال 2



این  ادامه پست پیشین است؛ 

از پشت پنجره ی خاک گرفته ی اتاق بیرون را تماشا می کنم، ساقه های قاصدک ها را که باد دانه هایش را به تاراج برده در باد با بی نظمی می رقصند و  سر گردانند ، دورتر را می بینم، چیزی که شبیه یک لاشه بود تقریبا پانصد متری با خانه فاصله دارد، آن را  به عقب تر هول می دهم، دور تر و دورتر می رود. کلاغ ها با سرعت بیشتری قار قار می کنند و دورش می چرخند، حالا به فاصله ی تقریبا هزار متری ام رسیده  و به سختی دیده می شود. همین طور که دور تر می شود کلاغ ها هم تند و تند آن را می خورند و نوک می زنند و صدایشان در افق  محو و کم کم ناپدید می شود.

چند ثانیه بیشتر طول نمی کشد که همه این اتفاق ها رخ می دهد، مثل فیلمی که تندش کرده باشی از جلو چشم هایت تند می رود جلو و صدایی شبیه مچاله شدن فیلم می آید و ناگهات همه چیز تمام می شود.

حالا دیگر نه از کلاغ ها خبری هست و نه چیز دیگری. حتا ردی هم بر زمین باقی نمانده و افق همچون خط صاف و بی انتها پیش چشمانم رخ نمی نمایاند که در سکوت و وهم فرو می رود، انگار که حجمی از ابر و بخار پیش بیاید و روی تن برهنه ی زمین را بپوشاند و همه چیز را رمز آلود و وهم انگیز، چونان که آبستن حوادث تازه ای باشد و هر آن ممکن است پرده ها کنار برود و بازی جدیدی شروع بشود، می کند.

همه چیز خاکستری است و در میان نگ خاکستری، دور خودم می چرخم و  در هپروت دارم،  ابرها را گز می کنم  و انگار که مخدری در رگ هایم جریان داشته باشد تلو تلو می خورم و خودم را به تپه ی کوچکی می رسانم و خودم را رها میکنم روی تپه و ولو می شوم روی زمین و چشم هایم را ناگریز می بندم. دنیا دورسرم می گردد و با هر تکان کوچکی انگار که زمین می چرخد و در همین اثناست که کم کم خوابم می برد. 

خواب عمیق و طولانی ، وقتی بیدار می شوم ، انگار روز دیگری است. شاید یک روز خوابیدم ام، شاید هم بیشتر اما وقتی بیدار می شوم نمی دانم چه ساعتی از روز است و چه اتفاق هایی افتاده که دشت اطرافم دیگر خاکستری نیست. رنگ های خاکستری با تن رنگ های سبز و چمنی و طراوت ترد سر جوانه های برگ های علف عوض شده اند و ته بعضی از برگ ها هنوز خاکستری است که حس می کنم این ها هم به زودی سبز خواهند شد.

رو به کلبه ی دور دست می کنم و از جایم بلند می شوم، وقتی که شروع به راه رفتن و بعدش دویدن می کنم،  تازه می فهمم چقدر می توانست این دشت زیبا باشد، قدم که بر می دارم از دو طرف پاهایم پروانه های رنگی از روی گل ها و علف ها پر می گیرند و در فضا پرواز می کنند و باد با خود  گلبرگ های شکوفه گیلاس و آلبالو را  در هوا این طرف و آن طرف می برد  و احساس رهایی میکنم و ته دلم می دانم که می توانم .

هوا بوی عطر سنجد می دهد و در دو دست درخت سنجد بزرگی با شکوفه های زرد این بوی بهشتی را در فضا از خود می نوازد و روی شاخه هایش صدای بلبل و گنجشک  و پرنده های  ریز لانه کرده اند و صدای بسیار ملایم و خوش آهنگی در فضا نواخته می شود.

اردیبهشت است، به تمامی




کارت پستالی که از راه رسیده



چراغی که بر فراز اتاقک نمور آویزان  است به آرامی تاب می خورد، لامپ سوخته و چراغ سیاه شده و در مرگ ابدی فرورفته است و  اتاق در نور نموری که از پنجره ی کوچک بالای دیوار به درون می تابد کورسو می زند. گوشه ی دیگر اتاق، تخت خوابی که شبیه تخت های سربازی با هر تکان صدای قیژ قیژ میدهد جاخشک کرده و رویش ملحفه های خاکستری رنگی پیداست که معلوم است از چرک و آلودگی به این رنگ در آمده  .

شیشه های  پنجره  خاک گرفته است که روی رف آن چند گلدان سفالی و خشکیده  آخرین نفس  هایشان را می زنند و از پشت غبار شیشه دشت وسیعی پیداست که باد تندی در آن می وزد و  اشغال های ریزی را جابه جا میکند و در دور دست ها  زاغ های سیاه دور چیزی که شبیه پیکره ی بی جانی کسی است می چرخند و با صدایی بسیار دهشتناک که سر به آسمان می ساید رو به آسمان  قار قار می کنند.
قاصدک های دشت همه در باد رفته است و دیگر هیچ آرزویی برای فوت کردن و برآورده شدن باقی نمانده است

انگار به زودی کره ی زردی که گرما و حلاوت دارد و خورشید نام دارد فرو خواهد افتاد و هیچ وقت دیگر هم بر نخواهد آمد

زمستان نیست، اگر زمستان بود همه چیز عادی و قابل پیش بینی بود

از زمستان سرما و مرگ و تاریکی و سکوت بعید نیست، بهار است و چه جایی از بهار هم؟ اردیبهشت. 

جایی که قرار بود آوای بهشت در آسمان نواخته شود . . .

  ادامه مطلب ...