پاپیون  به معنی  پروانه

پاپیون به معنی پروانه

پاپیون به فرانسه (le papillon)، به معنی پروانه است و فرانسه مهد هنر و اندیشه و من عاشق این هر دو هستم!
پاپیون  به معنی  پروانه

پاپیون به معنی پروانه

پاپیون به فرانسه (le papillon)، به معنی پروانه است و فرانسه مهد هنر و اندیشه و من عاشق این هر دو هستم!

روز نوشت


هنوز اولین کاری که بعد از نشستن پشت سیستم می کنم همین است که صفحه ی مدیریت بلاگ اسکای را باز کنم و ببینم چه خبر است. مدت ها از ننوشتن دوستان و آشنایانم می گذرد و کم کم دارد تبدیل می شود به عادت! می گویند اگر 40 روز بگذر و کاری را انجام  ندهی می توانی کاملا مطمعن باشی که عادتی برای انجام دادنش نداری!

اعتراف میکنم غیر از مشغله های مختلفی که این روزها برای خودم درست کرده ام بی میلی عجیبی هم  دارم برای ننوشتن در این صفحه! مثل یکجور ناکامی! مثل اینکه غیر مستقیم به این نتیجه رسیده باشم نوشتن هر مساله ی شخصی ای اینجا عواقب دارد.

یک جورهایی آدم محتاط تر و دست به عصا تر می شود.

امسال تابستان 33 ساله می شوم. آدم یک مدت زیادی در یک سن می ماند، مثلا  از بیست و پنج سالگی تا سی را در 25 سالگی می مانی . مثل من که از 30 تا الان را همچنان در 30 باقی مانده ام و گاهی باید فکر کنم تا یادم بیاید چند ساله ام و بعدش که یادم می آید یک طور خنده دار کیچیلیک طوری می گویم اَووووو!

دنبال خانه گشتن بزرگ ترین و برجسته ترین کاری است که این روزها دارم انجام می دهم. 

غرب و شرق و بعدش به مرکز شهر رسیده ام و حالا دارم جایی نزدیکی های آذربایجان و شادمان و . . . دمبال یک واحد نقلی می گردم و بزرگ ترین سوال این روزهایم این است که راستی چرا من اینقدر کم پس انداز دارم؟ بعدش هم خنده ام می گیرد که خوب نمی شده لابد و بعدش هم می گویم خوب همینش هم قدری است و یک طوری که زیاد بلند نباشد به خودم می گویم دمت هم گرم و می زنم روی شانه ام!

بعدش هم خوشحالی می کنم که دارم در خانه ای زندگی میکنم که خودم را مجبور نکرده ام بلند شوم و هر وقت دلم بخواهد و نه به شرط اضطرار بلند می شوم یا نمی شوم. 

یک کار دیگری که این روزها میکنم ورزش کردن است. باور می کنید می ترسم از نوشتنتش! می ترسم طلمش بشکند!  انگار وقتی آدم می آید یک چیزی را اینجا می نویسد و قپی اش را می آید که آره بابا! من ورزش می کنم و فولان و بهمان یک نیروی بازدارنده ای می خواهد جلوی آدم را بگیرد! چیزی از  این جنس که انگار شاهکارت را زده ای و حالا دیگر خسته ای برو استراحت کن طوری!

خلاصه به عنوان یک آدم تو پُر که میل به فیت نس شدن دارد می روم باشگاه ! و این حرکت را نه به عنوان گامی برای لاغری که حرکتی در جهت اصلاح سبک زندگی ام انجام می دهم. حس می کنم سلامت تر و خوشحال تر خواهم بود اگر این تایم را این طوری صرف کنم و بعدش هم در جهت های بعدی اصلاح سبک زندگی شروع کرده ام به پیدا کردن قوانین خودم برای زندگی! برای خوراکی ها بیشتر!

یک طوری کیف میدهد

خرداد رسید و گوجه سبز عزیز دل من را هم با خودش آورد! 

از زیبایی های فصل گرم همین موجودات دوست داشتنی از خانواده ی آلو هستند وقتی قیمتش معقول طوری می شود و می روی مقادریری از آن را خریداری می کنی و بعد از شستشو می گذاری شان در قابلمه و می گذاری خوب بپزد و آخرش خوب با نمک مزه دارش می کنی و قول شرف می دهم الان غده های بذاق خود شما هم شروع به فعالیت های اعم از خفیف یا جدی کرده است و خدا شاهد قصدد من فقط به اشتراک گزاشتن خوشی های کوچک زندگی است وقتی که می شود خوشحال تر بود! 

؛)

دمتان گرم رفقا


پ.ن:

کسی می داند چه بلایی سر وبلاگ من آمده؟ تقریبا هر روز 40 تا پیغام دریافت میکند که همه ش چرندیات است . یک طورهایی شبیه یک ویروس می ماند   که هی و هی و هی هرچقدر هم که پاکشان می کنم دوباره می آیند و تمامی ندارند. کسی می داند باید چه کارش کنم؟ داشتم فکر میکردم شاید باید ادرس صفحه را عوض کنم؟


نظرات 13 + ارسال نظر
نیما چهارشنبه 3 خرداد‌ماه سال 1396 ساعت 10:41 http://sunray.blogsky.com

ابتدا حرومت نشه اون گوجه سبزها! و اما بعد، اگه داخل کامنتدونی یعنی همینجا اسپم میشه، پنل مدیریت وبلاگت در بلاگ اسکای یه قسمت داره که میشه باهاش کلید واژه ها رو فیلتر کرد. به همین راحتی.


به خدا کاری نداره

نه تو ارتباط با من میاد
ینی پیغامای خصوصی

دوست تو چهارشنبه 3 خرداد‌ماه سال 1396 ساعت 15:27

گاه باید تلخی های زندگی را با میوه هایی چون آلو شیرین کرد تا قابل تحمل شود و تکرار ملال آور لحظه ها را با نوشتن کلمه ای و واژه ای، جانی دوباره بخشید، تا آن راز زندگی جلوه گر شود.
زندگی با تمامی بیهودگی و بی معنایی اش رازی است در دلش که تنها تو می توانی از آن آگاه شوی و فقط مختص به توست و غیر قابل تعمیم به دیگری.
مدتی است که نوشته هایت دارد از آن راز تهی می شود و دیگر در نوشته هایت از آن زاویه دید خاص که راز تو در آن نهفته است خبری نیست. اگر آمده ای به سطح که نفسی تازه کنی، بحثی نیست؛ اما آماده شو تا دوباره به اعماق بروی، آنجا چیزهای زیادی است که هنوز ندیده ای و کشف نکرده ای؛ آنجا رازی است که تنها کلمات می توانند توصیفش کنند.
مبادا ترس از مواجهه با آنها تو را ناامید کند. بانویی که من می شناسم ترس کوچکتر از آن است که از رفتن منصرفش کند.

سلام دوست عزیز
شاید دقت نکرده باشم
اما دیدگاهم اینه که اگر ادم عمیق نگاه کنه، چیزی که ارایه میده ملموس تر و قایل درک تره

البته از اون سو هم میشه دید
ممنون برای همراهیت

نیما چهارشنبه 3 خرداد‌ماه سال 1396 ساعت 20:34 http://sunray.blogsky.com/

یادمه اینجا قبل تر ها شلوغ تر بود زیاد کامنت میذاشتن الهی وبلاگم بمیره برا وبلاگت چرا اینطور شده

نزدیک آذربایجان شادمان بخری خوبه ایستگاه متروش دو خطس

به وبلاگ برادران چنگیزی مدیران بلاگ اسکای برو تو کامنت بهشون بگو که اسپم میشی درستش میکنن اونا میتونن رِنجِ آی پی های اسپمر رو با کلید واژه های تبلیغاتی راحت مسدود کنن admin.blogsky.com

چه جالب
ممنون واقعا
حتما می رم امار می گیرم
مچکرم

رسیدن چهارشنبه 3 خرداد‌ماه سال 1396 ساعت 21:38

سلام پروانه عزیزم خوبی. خوش به حالت باشه که مستقل زندگی میکنی و میدانم که چقدر گاهی سختت میگذره . ایشالا خونه باب دلت پیدا کنی . من دو سالی ست که باشگاه میرم یوگا اصل کار و آمادگی جسمانی کنارش میرم . ورزش برای روحیه خیلی خوبه اگر هم لاغری در کار نباشه چند تادوست پیدا میکنی که کنارشون حالت بهتر میشه .از پس انداز نگو که منم بعد 12 سال کار غیر از 5 میلیون سپرده و چندتکه طلای کوچیک چیزی ندارم حتی بیمه هم نیستم اما همین ها هم برایم غنیمت است. تنت سلامت و لبت خندون عزیزم

تنت سلامت عزیزم
نمی دونم چند سالته
اما می دونم ک تو هر موقعیتی می تونی برنامه ریزی کنی
و بلند شی

رسیدن پنج‌شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1396 ساعت 08:30

پروانه جان من متولد آذر 60 هستم

دوست عزیزم
به نظرم این سنجیدن و مقایسه جواب نمیده
نه به سنه
نه به چیز دیگه
هر ادمی یه افق داره که می خواد بهش برسه
به نظرم به جاهای خوبش و چیزایی که به دستش اوردی و می اری فکر کن
و به خودت
که به نظر من دختر توانایی هستی

بهار پنج‌شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1396 ساعت 10:41

دیشب خواب شما رو میدیدم. البته خیلی شبیه شما نبود.تو خیابون داشتین میرفتین من دیدمتون.

الهی
چ با مزهههه

ایلیا جمعه 5 خرداد‌ماه سال 1396 ساعت 09:40

سلام عاشق شدی مثل اینکه

کاش بود
اما نیس که

سرن شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1396 ساعت 17:44 http://serendarsokoot.blogsky.com/

وااای کم کم داری میای نزدیک ما میشی ها! پروانه یه جوری بیا نزدیک تر که پیاده بشه اومد خونه ات
ایشالا که تا قبل از تموم شدن ماه رمضون اون خونه خوشگله که منتظرته رو پیدا می کنی!
ورزش خیلی خوبه! با اینکه شما خیلی عالی و رو فرمی، اما حال آدم رو خوب می کنه!
یه استاد زبان داشتیم که می گفت ورزش کردن در کمک به زبان آموزی بسیار مفید می باشد


عزیزم
البته من هنوز تو خونه خودمم
همون سمت خواجه عبداله
مهم دلامونه
ک نزدیکه

سحر یکشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1396 ساعت 14:30

ورزش خوبه، اما خیلی بگیر نگیر داره، یه موقعی آدم بهش گیر میده ( مثل خودم که الان مثل یک دونده ی استقامت می دوم، یعنی زورش را می زنم ) بعضی مواقع هم ولش می کنه. اما استثناهای باپشتکار هم هستند البته!

من از گوجه سبز متنفرم؛ دو سه تا درختشو تو شمال داریم، همین طور میوه هاش می افته زمین می گنده؛ یعنی خانوادگی متنفریم ها

ینی پخته شم دوس نداری؟
مگه داریم؟؟؟

اویشن یکشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1396 ساعت 17:40

سلام این الوها لواشک میشه یه هین جور پخته با نمک ,راستی ما منتظر عکس های خونه جدید هستیم

بله میشه
عکس تو اینستا فقط می زارم عزیزم

مریم دوشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1396 ساعت 01:40 http://marmar.persianblog.ir

سلام پروانه جان خوبی ؟
هنوز خونه پیدا نکردی ؟ بودجه اتون همون دویست تومنه ؟ مثل بنگاهی ها یه حرف حرص دربیار بگم ، اگه یه کم بودجه رو بالا ببرین ، من یه واحد ٦٢-٣ متری غرب تهران دارم که میخوام بفروشمش . طبقه ٣ یکخوابه . جاش خوبه ( سمت اکباتان ) دسترسی اش عالیه . البته ١٥ ساله اس نمیدونم وام بهش تعلق میگیره یا نه
قیمتش ٢٤٠ تومنه

قربونت برم من
عزیزم
بله
من یه جارو گرفتم

مریم دوشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1396 ساعت 23:43

چقدر خوشحالم برات ، مبارکت باشه

سرت سلامت

شاهد خاموش سه‌شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1396 ساعت 15:08

دختر جان
سلام و روزت بخیر
وقتی پیامهای شما را میخوانم آرزو میکنم دختر دردانه من که چهارده ساله است نیز همچون شما مستحکم و قدرتمند و متکی به نفس باشد و بریتان همواره آرزوی موفقیت و پیروزی دارم.
خوشحالم که گرد تجربه اگرچه توام با تلخی کوتاه مدت کام انسان است اما محصولی شیرین به بار آورده و هر روز با درایت بیشتر و پخته تر تحریر مینمائید.
یادتان هست چند سال پیش برای اولین بار در زمانی که در اوج گزیدگی و تلخ کامی بودید خدمتتان نوشتم که تحریر همه چیز مطلوب نفس هست اما محبوب آینده نیست. خواشحالم که همانموقع هم کمی با نظر مثبت به این نصحیت توجه فرمودید و با تلاطم کمتری آن ایام تلخ را با هنر و سربلندی به پایان بردید.
آری دختر شریف، هنرمند و خوبم. هر چه از دل برآید به زبان و کیبرد نباید راند زیرا آتش فشان اول خود را می سوزاند و سپس اطرافیانش را اما تماشگران را به گرفتن عکس و فیلم و به به و چه چه گفتن می اندازد.
ابراز مسائل خانوادگی اغلب مورد سوء استفاده و تخلیه گره های ناگشوده دیگران می شود و بهره ای به راوی نمی رساند.
لذا به همان روش که گوجه سبز را می پزید و نمک و سایر افزودنیها میزنید و سرد که شد میخورید و دل همه ما خوانندگان را میبرید، مشکلات زندگی را هم باید پخت و نمک زد و سرد کرد و سپس چشید و خواهید دید که نیاز نخواهد بود به دیگران بگوئید.
اگرچه خوانندگان وبلاگتان هم خوشبختانه افراد محترمی هستند اما ...
همواره برایتان سربلندی و توفیق آرزومندم و امیدوارم که همسری همچون خودتان محترم، شریف، خوب، شایسته، مهربان، و قدردان نصیبتان شود تا رازهای مگویتان را صمیمانه به ایشان بگوئید.
در پناه خداوند مهربان باشید.

ممنون شاهد خاموش عزیز
پندهای پدرانه و حکیمانه تان را آویزه ی گوش خواهم کرد
سرتان سلامت
تنتان شاد
و دخترکتان سرافزار و غرور آفرین الهی

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد