پاپیون  به معنی  پروانه

پاپیون به معنی پروانه

پاپیون به فرانسه (le papillon)، به معنی پروانه است و فرانسه مهد هنر و اندیشه و من عاشق این هر دو هستم!
پاپیون  به معنی  پروانه

پاپیون به معنی پروانه

پاپیون به فرانسه (le papillon)، به معنی پروانه است و فرانسه مهد هنر و اندیشه و من عاشق این هر دو هستم!

معامله ی پایاپای

روکش دندان آسیای بالا کار زمان بر و البته پر هزینه ای است که دو مرحله اش به پایان رسیده و رفته ام تا برای بار سوم قایله اش را ختم کنم به خیر. مرد دندان ساز شبیه  یکی از تصویر سازی ها سیلور استاین می ماند که با عنبر دندان سازی روح کسی را از درون دهانش را بیرون می کشد. همان قدر مسرانه تونلی در دهانم حفر کرده و کم مانده تا دستش را تا مچ فرو کند در حلقم و راه عبور و مروری چیزی هم حفر کند آن گوشه ها

روی آیینه ی در مطبش قطعه شعری از حافظ را نوشته که در مصراع اول یکی از کلمات فامیلی خودش هم هست و و در مدتی که مشغول سابیدن روکش مورد نظر و چسباندش بود فکر میکردم چه بهانه ای جور خواهد کرد برای توجیه اینکه این شعر را بی هیچ نظری به فامیل خودش روی آیینه نوشته(در  سررسید سال قبل شرکت در قسمت پیام مدیر عامل دقیقا هشت بار اسم فامیلی نامبرده که قابلیت این را داشت که در معانی مختلف به کار گرفته شود استفاده شده بود. البته این هشت بار منهای جای اسم و فامیل برای امضا و منهای اسم گروه صنعتی بود) البیته ایشان هم شعر را وصل می کند به صحرای کربلا و حضرت دوست و این ها و  . . 

دندان جدید را با چیزی که من فقط صدایش را شنیدم که هم زدنی بود روی دندان قبلی سوار کردو آنقدری فشارش داد که بعید نمی دیدم همه ملحقات با هم در فکم فرو برود

آمد فاکتور بنویسد (البته فاکتور مرحله ی دوم چون برای مرحله ی اول مبلغ مفصلی پرداخت شده بود) که من دست زده بودم به کمر و  داشتم درباه دکوراسیون اتاقش نظر میدادم که چقدر یک رنگ گرم جایی بین دیوار روبرویی کم دارد که دقیقا تو هوا زد و گفت برایم بکش

البته قصدم از نوشتن این پست نوشتن حال خوش همین قسمت بود که حالا حس میکنم از دیروز تا حالا گم شده است. حس خوبی که شبیه یک نیلوفر صورتی و ارغوانی بود برای دیوار مطب. یا یک رنگ نارنج داغ که نمی دانم از دیروز تا حالا کجا گم شد و جایش را چیزی شبیه ای بابا حالا چه کاری بود و  حساب میکرد خیالم راحت میشد و وایی ی ی تازه باید برم بوم افقی  بخرم و رنگ قرمزمم که تموم شده  و چند تا غر دیگر که دیگه رسما رویم نمی شود بزنم دیگر جایش را پر کرده است

بعدترش البته یادم آمد می توانم خوشحال باشم از اتفاقی که افتاده و غر هایم را هم آوردم

این حس بهتری بود 






نظرات 4 + ارسال نظر
م شنبه 9 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 11:04

سلام قصه لاکپشت و مرغابی ها رو خوندی پروانه جان ؟

یک دختر معمولی شنبه 9 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 14:04

به به چه خوب !

سرن سه‌شنبه 12 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 04:30 http://serendarsokoot.blogsky.com/

اگه امکانش بود از کار نهایی یه عکس بذار ما هم حظش رو ببریم

حتماااا عزیزم

جواهربازار سه‌شنبه 3 آذر‌ماه سال 1394 ساعت 19:12 http://bazarjavaher.rozblog.com/

شعرو هم مینوشتین ببینیم چی بوده.

یادم رفته الان
والا می نوشتم اینجا حداقل

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد