ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
دیدین بعضیا می نالن که وای وای چقدر تلفنم زنگ می خوره؟یا چقدر هی کار پیش میاد؟!
میدونید بدتر از اتفاقی که ازش ناله میکنن چیه؟
این که زنگ نخوره.اینکه کسی کاری به کارشون نداشته باشه
رسما می میرن!
یه نفر تنبل یادش می رفت این عکسارو تو وبلاگ هم بزاره!
و
بعله بعله. ماحصل تنبلی دوستان چشم به در(بخوانید مانیتور) ماندن ماست...باز خوبه که یاااادش اومد
من عاشق اینم که هی تلفنم زنگ بخوره هی غر بزنم.هی غر بزنم هی زنگ بخوره.زنگ نخوره نگران صدنفر میشم.غر نزنم یه چی انگار راه گلومو بسته.نمیدونی چه لذتی توشه اصن
سلام پروانه جان چقدر احساسات رو نسبت به اطرافیانت دوست دارم . هنوز هم دارم با پستهات پیش میرم و میخونمشون. یه چاهایی مثل خودمی از اون نظر که عاشق خواهرزاده و براذ=در زاده هاتی. از اون نظر که هردو در سن سی و چندی هستیم و همچنان مجرد. از اون نظر که دلم مادر شدن میخوات . و گاهی توی ذهنم براش اسم انتخاب میکنم و آخر سر به خودم میگم حالاکه شوهر که تو فکر اسم بچه ای؟ خیلی وقتها پیش آمده که به شدت دلم خواسته حامله بشم و اون روزهای حمل بچه رو تجربه کنم . خیلی خیلی دلتنگ مادر شدنم. و دلتنگ داشتن یک همشر و یه خونه مستقل وامن.
و تفاوتهای زیادی هم با تو دارم خواهر دلسوز مثل تو ندارم و البته خودم هم اینطور نتونستم باشم برای خواهرم البته من بیش از یک خواهر دارم. شغل تدریس در زبانکده را دارم که گاها باعث عدم رضایتم میشه اما اگرم نباشه پوچ تر میشم. دست به نقاشی دارم و علاقه زیاد هم دارم. یه جورایی تو زندگیم پرستارم و خسته م شده از این وضع. دلم رهایی از همه چیز میخوات.
و خیلی چیزهای دیگه خییییلی .
این کد امنیتی خلی اذیتم میکنه هر بار کامنت میذارم چرا؟
کجا میتونم از زندگی گذشته ت بیشتر بخونم همه مطالبت رو چک کردم اما چیزی نبود وبلاگ دیگه ای داری؟ ببخش البته به حساب فوضولی نذارش.
امتحانت چطور شد بانو؟؟؟؟
پروانه جون نمی یای اینستاگرم ؟