پاپیون  به معنی  پروانه

پاپیون به معنی پروانه

پاپیون به فرانسه (le papillon)، به معنی پروانه است و فرانسه مهد هنر و اندیشه و من عاشق این هر دو هستم!
پاپیون  به معنی  پروانه

پاپیون به معنی پروانه

پاپیون به فرانسه (le papillon)، به معنی پروانه است و فرانسه مهد هنر و اندیشه و من عاشق این هر دو هستم!

قاب هایی برای مرگ


چند ماه پیش از فوت مادر کلی پرتره با دوربین آنالوگ شونزده میلی متریم با روسری بته جقه ای اش ازش گرفته بودم

ته نگاه ها زردی و بیماری سو سو میزند اما گرمی نگاه همان است که بود و شیرینی لبخند ها ناب ترین شهد هاست!

و میان آن عکس ها تک پرتره ای هست که مادر پایین را نگاه میکند و لبخند ندارد  و عجیب تلخ و درد ناک است انگار دارد از لای شکاف دیوار روزهایی که بر ما می رود را می بینید . . .

پرتره را دادیم امیر برد  ایران فیلم چهارراه ولیعصر قاب کرد و به اصرار من رویان مشکی گوشه ی عکس را که انگار هر لحظه فغان میکرد این عکس مال یک مرده است را کندند!قابش هم هر چه اصرار کردم که ساده باشد باز هم در نهایت یک قاب با حاشیه ی طلایی و طرح ریز خریداری شد که با ذیغ وقت و شرایط نامساعد قابل تغییر هم نبود


متاسفانه عکس خوب چاپ نشده بود و کنتراست شدید تصویر باعث غیر عادی بودن تصویر شده بود، انگار که مادر برای مراسمی که قرار بود در آن شرکت کند آماده نبود و خوب لباس نپوشیده بود!

بعدترش رفتم عکاسی و با دقت فراوان فایل همان لبخند را به تعداد در سایز بزرگ چاپ کردم!

روی کاغذ گلاسه ی با گرماژ بالا و برایش یک قاب ساده خریدم و گذاشتمش جلوی چشم، چون به نظرم آنجا مادر وقت کرده بود لباس مناسب بپوشد و رنگ ها و ترکیب عکس همه چیز خوب خوب بود

اولین بار که لاله عکس قاب گرفته را دید گفت چقدر مادرت شبیه گلاب آدینه است . . .

گفت که همه آدم ها برای مردنشان عکس دارند

من هیچ وقت این شکلی نگاه نکرده بودم که عکس هایی هستند که سر صاحبانشان را می خورند و می شوند عکس مردن آنکس!

عکس هایی که قاب های یخ زده و سرد و ترسناک ندارند، بلکه همگی شیرین و ملیح و دوست داشتنی هستند و در آن عکس ها آدمی که سوژه ی عکاسی است لبخند شیرینی دارد و نگاه عمیقی، آنقدر عمیق که می شود همین الان بگوبد من مرده ام و این عکسی بیش نیست از تمثال بی مثالم که دیگر رنگش را به خواب هم نخواهید دید! من تمام شده ام!


یاد آن عکس مرداب می افتم که بابای لاله روی اسکله ی چوبی نشسته و پیش پایش قایق ماهی گیری تک نفره ای است که چوبی و زهوار در رفته است و بابا دست هایش را روی هم انداخته و دارد آن دور ها را نگاه میکند و امتداد نگاهش تا انتهای قبرستان هم می رود از بس راه دارد برای رفتن

یاد دوست بهار می افتم که سال هاست که خودکشی کرده است و هنوز صفحه ی فی س بو کش فعال است و م یشود رفت و به همه عکس هایش لایک داد و برایش کامنت گذاشت و برایش درخواست دوستی فرستاد

دختر جوانی که هم سن و سال ماهاست و دیگر هیچ وقت درخواست های دوستی اش را کانفرم نمی کند و نمی دانم آیا کسی برای خودش روی صفحه ی خودش مرگش را تسلیت داده است؟


خیلی وقت ها خیلی از عکس ها را از این چشم نگاه میکنم، نکند آن نگاه عمیق و بیخ دار درشان جاری شده باشد . . .

نگاهی که از عکس شروع می شود و مثل تیر از قلب بیننده رد میشود و همین طور به راهش ادامه می دهد و تا ابدیت پیش می رود، آنقدر که سنگ شود

مثل عصر روزهای تابستان می ماند که انگار زمان حل می شود و در تابش خورشید و هوای گرم و وز وز مگس های گنگی که بر هر سویی سرک می کشند و نوری که همه جا را بی وقف روشن می کند و بوی آفتاب میدهد جانت


یاد البوم عکس بچه گی هایمان می افتم

آلبوم قطوری با جلد آبی که ما آنقدر ورقش زده بودیم که تقریبا جویده شده بود همه صفحه هایش ورق ورق شده بود

عکس هایی که الان رو به زردی رفته و حالا دیگر نصف بیشترش را ادم های مرده تشکیل می دهند

پدر بزرگ پدری که هیچ وقت ندیدم 

پدربزرگ مادری که در پنج سالگیم مرد و تنها چیزی که از مردنش به یادم مانده عدس پلوی شام تدفین و بوته ی کام (گون) بزرگی بود که روی قبر گذاشته بودند تا کفتارها جنازه ای را که دم غروب به خاک سپرده شده از خاک بیرون نکشند . . .

یاد ماه رمضانی می افتم که دختر عمه ام یواشکی دم گوش مادرم خبر مرگ مادربزرگ پدری ام را داد و وقتی فهمیدم سبب این همه پچ پچه چیست چه آتشی که نگرفتم

پیرزنی کوچک و لندوکی با موهای حنایی که صبح های ولایت پیش از بیدار شدنمان برایمان شیر بز می آورد و کره ی محلی و  و خانه اش تنها خانه ای بود که ما جرعت داشتیم برویم روی پشت بام و برگه های زرد الو و آلبالو خشکه را در هر قسمتی از پروسه ی خشک شدن که بود مورد دستبرد قرار دهیم

و مادربزرگ مادری که ننه صدایش میکردم و با تنها دندانی که در دهان داشت برایمان شعر می خواند و می خندید 

و شوهر عمه ام که موکبر مسجد محل بود و هر روز صدایش از بلندگو به یک بهانه ای شنیده میشد و در یک سفر یک روزه یکهویی مرد

عمو بزرگه هم

و عمو ی دومی هم مرده است و زنش که به خاطر چهار تا النگو و زنجیر طلایی که در فریزر خانه شان قایم می کرد به قتل رسید

دلم می خواهد جای همه ی چشم ها دو تا دکمه بگذارم، این طوری شاید به خاطر مردن بتوانم ازشان انتقام بگیرم



نوشتن این پست از آن عکس شروع شد که دیدنش دلم را لرزاند و در آن چیزی را دیدم که شاید کمتر کسی بینند . . .



پ.ن:

1- عکس مربوط به خانم گلاب ادینه است و من به سبب شباهت فیگور و نگاه و طبق آنچه شرحش در متن رفت آن را گذاشتم

2- پریسای عزیزم راهنمایی خواستی برای سفارش شال، کافیه مدلی که می خوای بگی شماره بزاری من به شماره ت پیامک میدم برای تحویل کار و کارت به کارت !


نظرات 30 + ارسال نظر
ندا و رها چهارشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 10:21 http://goo.gl/pzlyNv

سلام سلام خوبی دوستم؟ خوشحالم بهتون سر زدم . . .
از شما هم دعوت میکنم به سایت ما هم یه سر بزنی که مطمئنن خوشت میاد

کــارت پستال
اس ام اس هــای جدید
عکــس های عاشقانه فانتــزی
مدلهای زیبا طــراحی ناخـن و لاک زدن
مدلهای جدید لباس تاپ تابستانی و مـدل کیف
عکـس از بازیگران خارجی و ایرانی که جدیده جدید هست

واقعا خدایی این تن بمیره یه سایت جالبه که تا نبینید فکر میکنیم چرتو پرته
من اومدم سر زدم بهت،مدیونی اگر سر نزنی و دیدگاهتو تو مطالب نزاری

راستی دوست داشتی لینکمون کن به اسم : فتوکده عکس و لباس
بعد از ورود به سایت آدرس اصلی رو میبینید که اونو لطفا لینک کنید
__________________________

راستی اگر دوست داشتی میتونی با ما تو ادراه سایت همکاری کنیا پیغام بده

دزیره چهارشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 11:06 http://zendegidobare.blogsky.com

نگاهی که از عکس شروع می شود و مثل تیر از قلب بیننده رد میشود و همین طور به راهش ادامه می دهد و تا ابدیت پیش می رود، آنقدر که سنگ شود
مثل عصر روزهای تابستان می ماند که انگار زمان حل می شود و در تابش خورشید و هوای گرم و وز وز مگس های گنگی مه بر هر سویی سرک می کشند و نوری که همه جا را بی وقف روشن می کند و بوی آفتاب میدهد جانت....

واقعا بی نظیر بود....

mana چهارشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 11:11

خدا رحمتشون کنه.. چه عکس عجیبیه واقعا نمیشه چشم برداشت ازش.
من هم عکس رو که دیدم فکر کردم پست مربوط به گلاب آدینه است

ممنون مونا جون
من عاشق گلاب آدینه و شوهرشم
ایشالله که صد سال سلامت باشن

behnaz چهارشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 11:31

In postet ghamgin bud kheili....kash hichvaght bozorg nemishodim o nemifahmidim az dast dadan Yani chi...engar daran ghalbamo feshar midan...rasti to adabiatet ham kheili khube o khub minevisi....hame jure honarmandi....azizam....hamishe behet fekr mikonam....age Tehran budam kheili dus dashtam bahat raft o amad dashtam....dokhtare goli hasti...duset daram

مرسی بهناز عزیزم
امیدوارم هر جا که هستی خوشحال باشی

شیوا چهارشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 12:02

دختر جون ایا می دونی که گاهی وقتها با کلمات جادو می کنی ؟

ممنون عزیزززززم

مرضیه چهارشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 13:09

باور می کنی منم فکر کردم گلاب آدینه است؟ اصلا یک لحظه هم شک نداشتم خودشه.. امیدورام در جوار رحمت خداوند باشند.

عکس خانم گلاب خانم آدینه است عزیزم

یاسی چهارشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 13:29

سلام، خدا رحمتشون کنه
من فکر کردم در مورد خانم آدینه نوشنیم، مگه این عکس خانم آدینه نیست؟!
http://www.patogh90.com/%D8%B9%D9%83%D9%80%D8%B3-%D9%87%D8%A7%D9%8A%D9%8A-%D8%A7%D8%B2-%DA%AF%D9%84%D8%A7%D8%A8-%D8%A2%D8%AF%D9%8A%D9%86%D9%87
امیدوارم شما همیشه سالم و سلامت باشین

اگه متن رو می خوندید متوجه میشدید من در مورد شباهت عکس مادرم و اون فیگور و حالت نوشتم با عکش خانم آدینه
موفق باشید

آرام مامان علی چهارشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 13:30

سلام عزیزم.آره لاله راست میگه خیلی شبیهه.
وچه نگاه عمیقی...

این عکس خانم آدینه است عزیزم

دایان چهارشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 15:29

خدا رحمتشون کنه.واقعن توی این عکس همان نگاهی هست که خودت گفتی.قلم خوبی داری پروانه...

ممنون عزیزم

غریبه چهارشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 16:46

پروانه جان من برای این پستت یه دنیا سکوت دارم.....

عزیزمی

نخستین بی نام چهارشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 18:09

خدا رحمتشون کنه
چه خانم با وقار و محترمی
روحش از داشتن دختری متل تو شاده
عکسو که دیدم فکر کروم در مورد گلاب آدینه مطلب نوشتی

عزیزم این عکس فقط شبیه
متعلق به خانوم آدینه هست

یه رهگذر چهارشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 18:38

این پستت روح داشت

یک زن چهارشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 19:08 http://manam1zan.persianblog.ir

اوممممم جادوی کلمات....
پری بهت گفته بودم من هر وقت متنهات رو میخونم با صدای خودت میخونم صدایی که هرگز نشنیدم ولی حسش میکنم....دختر تو فوق العاده ای

عزیز دلم
مرسی
دلم برات زد یهو

لینک زن چهارشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 20:35 http://linkzan.ir

سلام
این پست وبلاگ شما به عنوان "تیتر یک لینک زن" انتخاب شد
با مهر
لینک زن
http://linkzan.ir/archives/24932

مچکرمممممممممممممممممممممممممممممم

دختر خوب پنج‌شنبه 22 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 01:52 http://www.goodgirl1393@yahoo.com

خدا رحمتشون کنه ...

مریم پنج‌شنبه 22 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 07:45

(عکس هایی که قاب های یخ زده و سرد و ترسناک ندارند، بلکه همگی شیرین و ملیح و دوست داشتنی هستند و در آن عکس ها آدمی که سوژه ی عکاسی است لبخند شیرینی دارد و نگاه عمیقی، آنقدر عمیق که می شود همین الان بگوبد من مرده ام و این عکسی بیش نیست از تمثال بی مثالم که دیگر رنگش را به خواب هم نخواهید دید! من تمام شده ام!)
آخ که اینجا چقدر قشنگ گفتی و راست..
خواهرم یک عکس اینجوری داشت که زدیمش روی بنر برای مراسمش...
مامانم میگه هر لحظه که نگاه می کنم این عکس یکجوریه..
انگار لبخند میزنه و در عین حال ناراحته..
به قول شما انگار میدونسته که این عکس مرگشه
از اون عکس نگاه به پایین هم یکی رو داره
که تو افکار خودش غرقه
و هر بار که میبینمش قلبم فشرده میشه

عزیزم
مریم چانم
خدا رحمت کنه خواهر نازنینتو
دلم خواست بغت کنم و یازوهاتو فشار بدم

بانو پنج‌شنبه 22 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 09:19 http://zmim.blogfa.com/

از لینکزن با اینجاآشنا شدم
به وبلاگ نوشته های من و همسرم سری بزنید:
http://zmim.blogfa.com/

تشکر

ممنون بانو جان
موفق باشی

zahra پنج‌شنبه 22 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 21:04

parvane joon man khanande khamooshetam kheili vaghte, vaghean ali neveshti, nemidunam baraye tarif az ghalamet chi begam....
khoda rahmat konad madare mehrabuneet ro.amin
rasti parvane joon az lale khabar nadari?
halesh khube?
kheili vaghte naneveshte

ممنون عزیزم، لطف داری

لاله خوبه عزیزم
یکم درگیره این روزا

بهارمامی باران جمعه 23 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 00:14

روح مادرتون شاد.البته مطمینم که روحشون شادع باوجود داشتن دختری مثل شما.

من هم آرزومه که دخترم مثل شما قوی و مستقل بشه.نوشته هات و شخصیتتو دوست دارم پروانه جون.

همیشه موفق باشی.

مرسی مامان باران عزیزم

النازی جمعه 23 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 22:45

پروانه جان اینقدر خاطره ها را سفت نچسب گاهی وقتا فقط گاهی در پیله ات باش بقیه را ازادانه پرواز کن
مگر زندگی چقدر کش می یابد؟!!!!!!!!!!!!
من هم مث تو ام دایم با دیدن مکان ها با شنیدن ترانه ها یاد پدرم می افتم و ارام برا خودم اشک میریزم طوری که حتی همسرم هم که در حال رانندگی دارد خوش و خرک بامن حرف میزند متوجه نمی شود
برای همین حالت را می فهم
اما سعی کن زیاد به چیزهایی که احساس تاسف برایت می اورند و تو نمی توانی کاری برای عوض شدنشان انجام بدهی بها ندهی

این پست راجه به عکسا بود بیشتر النازی جان

سیب کال شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 09:11 http://akharinsib.blogfa.com

کاش واقعا می شد به خاطر مردنشون ازشون انتقام گرفت...

کاش میشد

بانو سرن شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 16:36 http://banooseren.blogfa.com/

این پست انگار به سنگینی یه سنگ قبر شد رو قلبم.
همه دارند این مدل عکسو.

ای جانم
دل باز باشه نازم
روزگارت شیرین
عکسا همیشه پر از حکایت بودن

مرضیه شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 23:08 http://marziehkhanoom.persianblog.ir/

نوشته هاتون خیلی درد داره خیلی گریه کردم

شرمنده اشک های شما

گلدونه یکشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 07:47

چقدر دلم گرفت پروانه :(
انگار نگاهم به همه عکسها عوض شد

عزیزم

مونیکا یکشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 10:00 http://lvlonica.persianblog.ir

روح مادرت قرین رحمت و آرامش
چند وقت پیش با خودم فکر میکردم که چرا من عکس خوب تکی از مادرم ندارم از همان ها که خودت گفتی... با خودم گفتم حتما این سری که رفتم ولایت ازش یه عکس خوب میگیرم. هفته پیش که رفتم و هیچ شباهتی بین اون زن پیر و فرسوده و مادر زیبای خودم پیدا نکردم دستم لرزید و دلم نیومد عکس اون شکلی ازش داشته باشم. الان که پستت رو خوندم خوشحال شدم که ما بچه های ناخلف اینهمه سال غفلت کرده ایم و هنوز مادرم عکسی واسه مرگ نداره

ایشالله که همیشه تنش سلامت باشه و عمرش طولانی
عزیزم

مامان مترجم یکشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 11:15

خدا رحمتشون کنه...
چرا تا حالا خودم متوجه این موضوع نشده بودم...عکس‌هایی که سر صاحبانشان را می‌خورند....یک دنیا آه دارم پروانه

عزیزم
آه کشیدی دل منم سوخت

مهری یکشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 14:21

شباهتی رو که میگی واقعا زیاده .
وقتی میخونمت سوار قطار زمانی میشم که داره باسرعت زیاد ازکنار همه لحظات تلخ وشیرین رد میشه .

یاسمین دوشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 17:47

خدا مامان زیبا رو غرق نور و رحمت کنه و به تو تحمل زیاد بابت همه روزهایی که در پیش رو داری و مامان رو نداری. صفحه تو باز بود و داشتم می خوندمت دخترکم بهم میگه ائیییییییی مامان این مامان جونه؟ و توجهم جلب می شه که انگار همه مامانا شبیه همن شبیه خانم آدینه .

الهی
ای جونم
ببوسش از طرف من
حالم خوش شد اصلا . . .

اندر احوالات دوشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 18:33 http://andarahvalat30.blogsky.com

وای چقدر درست می گی گاهی نگاه کردن به بعضی عکسها چقدر ته دل آدم رو خالی می کنه
که نکنه....
چند بار به این عکس نگاه کردم تو شش و بش بودم که عکس مامانته یا گلاب بعد که توضیخات رو خوندم متوجه شدم
راست می گه خیلی مامانت شبیه گلاب هست
خدا رحمتشون کنه

مرسی عزیزکم
خدا رفتگان شما رو هم بیامرزه



ثانیه های سُفالی جمعه 30 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 21:35 http://4fasldeltangiii.blogfa.com/

چقدر زیبا نوشته بودی.غمگین شدم اما این غم را شیرین-شاید کلمه مناسبی نباشه چیز دیگه ای یه ذهنم نمیاد- نوشته بودی جوری که دلم نمیخواست نوشته ات تموم بشه.

مرسی عزیزممم
لطف داری

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد