پاپیون  به معنی  پروانه

پاپیون به معنی پروانه

پاپیون به فرانسه (le papillon)، به معنی پروانه است و فرانسه مهد هنر و اندیشه و من عاشق این هر دو هستم!
پاپیون  به معنی  پروانه

پاپیون به معنی پروانه

پاپیون به فرانسه (le papillon)، به معنی پروانه است و فرانسه مهد هنر و اندیشه و من عاشق این هر دو هستم!

میگوید تو سخت می گیری . . .


1- سلف شرکت است و داریم نهار می خوریم و بچه ها از همه جا حرف میزنند، حرف یک خطه ی  کشور است و مختصات خودش و آدم هایش. یکی می گوید آنجا رسم بر این است که همه زن ها طلاق گرفته باشند و از هیمن رو زود ازدواج میکنند تا وقتی زود طلاق بگیرند و  سنشان بالا نباشد و . . .

گوش هایم داغ میشود و ملتمسانه نگاهشان می کنم و توضیح می دم و تا قسم خوردن هم پیش می روم که به مقدسات هیچ زنی دلش نمی خواهد طلاق بگیرد! هیچ دختری به قصد جدایی تور سفید عروسی را به سر نمی کند . . . 


2- دارم از یکی از آشناهایمان برای بهار حرف میزنم که یک بار جدا شده و سایر خصوصیاتش را شرح می دهم. بهار میگوید من هیچ از این آدم خوشم نمی آید با این پیشینه ی مزخرفش!


3- از دوستی حرف می زنیم که به تازگی ازدواج کرده اند و دختر قد خدا ناز دارد و همیشه یک پله و یک امتیاز جلوتر است و پسر همیشه بازنده است و همیشه باید مقادیر فراوانی تلاش کند تا مراتب رضایت خانم را فراهم کند، کاشف به عمل می آید ازدواج اول دختر است و ازدواج دوم پسر!


4- خواهرم از رابطه ی یکی از دوستانش میگوید که سالها پیش جدا شده و بعد از گذشت چند سال با کسی ازدواج کرده که ازدواج اولش است  همان وقت تا مرز حیرت و تعجب مضاغف پیش می روند که از توانایی مضاعف دختر حرف میزنند. انگار که چقدر اتفاق عجیبی افتاده است و دختر موفق به انجام چه کار خاصی شده باشد!


5- یاد یکی از دوست های نزدیکم می افتم که بعد از گذشت یک سال هنوز همه ی واقعیت زندگیش را به دوست پسری که خیلی هم پسر خوبی است و رابطه شان هم هدفمند است و قصدشان هم ازدواج است نگفته. اگر چه که دخترک در آن ازدواج قربانی بوده و چقدر غصه خورده و چه اشک ها که نریخته


6- در جمع چندتا خانوم داریم درباره یکی از بچه های دیگر که گه گداری می بینیمش حرف میزنیم که از کارهایی که کرده و موفقیت هایش می گوییم  که یکی ناگهان میگوید راستی می دانید این خانوم یکبار ازدواج کرده و جدا شده؟ و از آنجای حرف فلش تایید و تشویق و ترغیب ناگهان تغییر جهت می دهد و خانوم موفق تبدیل می شود به یک ادم شکست خورده که دارد کاستی های زندگی اش را با چیز های دیگر جبران میکند

 . . . 




از یک تا شش را نوشتم اما می توانم از یک تا هزار و ششصد هم بنویسم و بگویم که دیده ام. به خدا دیده ام که نگاه جامعه به زنی که یکبار جدا شده نگاه کلاغی است به تکه ای پنیر! نگاه جامعه است به موجودی که وامانده و عقب افتاده و شکست خورده و در ماراتن خوشبختی برای رسیدن به آرزوهای شیرین و شوهر و بچه و خونه و ماشین و زندگی امن عقب افتاده که هیچ، از دور رقابت ها خارج شده حتا!

میتوانم از کاراناوال مزخرف هر ساله ی محرم در محله های سنتی امثال محله ای که کودی خودم در آن سپری شد بنویسم که هر سال دختر ها با یک افتخار در آن شرکت میکنند . سال اول زیرابرو برداشتند و سال دوم مو مش کردند و سال سوم با نامزدشان آمدند و سال بعدی با خانواده شوهر و سال بعدی با یک کالسکه ی نوزاد و سال های بعدش چون چیز جدیدی برای ارایه نداشتند در خانه نشیتند تا شوهرهانشان در کارناوال شرکت کنند و فقط در بطری آب معدنی شیرکاکائوی نظری را برایشان بیاورند . . .

از بقال و چقال و قصاب و همکار و رییس و مرئوس و دکتر و هزار کس و ناکس دیگر بگویم که تا بگویی شناسنامه ات مهر خورده از یک چشم دیگر نگاهت میکنند و تنها رسالتت در زندگی همین می شود که نگذاری هیچ کس و هیچ جا به هیچ عنوان کسی بفهمد که قبلا مهر خورده ای!

کسی نفهمد

به هر قیمتی شده هیچ کس نداند 

نداند که چرا همه ی روز را سرکاری و بقیه اش را در خانه کار میکنی و با آدم های معدودی رفت و آمد میکنی و به هیچ کس هم نمیگویی که تنهایی زندگی میکنی

ایستادن روی پای خودت و  اداره کردن یک خانه که همیشه درش باز باشد و همه جایش به راه باشد از نگاه من یک افتخار است، اما چرا باید کتمانش کنم؟! چرا باید از داشتنش خجالت بکشم و پنهانش کنم تا مبادا با برملا شدنش تبعاتش گریبان گیرم شود؟

و بینهایت استرس می گیرم  و دلم تند و تند می زند و میگویم بگذار تا همیشه ی دنیا همین شکلی بماند و با هیچ کس آشنا نشوم تا مجبور نباشم که توضیح بدهم و از پیشینه ای حرف بزنم که یاد آوریش هم برایم آزار دهنده و تلخ است، در حد زهر مار! وقتی نگاه غالب آدم ها بسیار نزدیک است به چیزی که از آن نوشتم! نگاهی ابزرا گونه! مثل استکانی که لبه اش پریده باشد، مثل صندلی ای که از بازار میخری و می آوری گوشه خانه می اندازی و رویش لم می دهی و اگر پایه اش ترک برداشت یکی دیگر جایش می گذاری

میدانم که نمی شود 

میدانم که باید بگوبم

میدانم که این زشت ترین قورباغه ای است که باید قورتش بدهم، اما باید قورتش بدهم

باید بگویم

باید یکبار، یک روز، یک عصری در یک کافی شاپ نیمه تاریک بنشینم و از همه چیز بگوبم

از همه کم و کاست ها و آنچه در این سال ها گذشته

بگویم از دختری که امسال سی ساله میشود و قد هزار سال حرف نگفته در گلویش گییر کرده از بس عادت کرده به نگفتن

از بس برای خودش خاطر نشان کرده همه ی حجم بودنش خیلی وقت ها می تواند خطرناک باشد و تهیدید آمیز و  . . .

و تاریک آنقدری باشد که اشک هایش را در خود پنهان کند 

من دلم خون است

کاش نگاهمان را فرهنگمان را و شعور آدم های اطرافمان را می توانستیم کمی بکشیم بالا 

که زن هم حق دارد!

حق دارد اشتباه کند و خطا کند و خطایش را جبران کند و بکارت قانون مضحکی است برای تبعیت از قوانینی که از ریشه می لنگد . . . که وقتی دختری زن شد، هرزه نیست! که پرده ی حیا بسیار محکم تر و منسجم تر و با ثبات تر از پرده ی ای است که بودن و نبودنش محل شکواییه و قتل و جنایت و جرم و  . . . . است

دلم می گیرد

از همه ی دنیا دلم گرفته است . . .

  




پ.ن:

میگوید تو سخت میگیری . . . میگویم آخر سخت هست

نظرات 48 + ارسال نظر
مرجان دوشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 11:29

من این ها را نمی بینم
من اینجا زن 30 ساله ای می بینم که "هنرمند " است !که کار می کند و با شرافت زندگی می کند ،زنی که قوی است . برای من دختر 20 ساله ی دارای "بکارت " که کنار خیابون اتو می زند و خوشحال است که آن لایه ی ماهیچه را حفظ می کند هیچ ارزشی ندارد برای من زنی که شوهرش را به هر قیمتی - ولو خیانت ، بی توجهی و خیلی چیزهای دیگر - حفظ می کند تا "فقط " بقیه بگویند صاحب دارد . هیچ ارزشی ندارد
برای من تو ارزش داری پری زیبای غمگین !
با احمق ها دمخور نشو ، احمق ها همیشه بدون فکر حرف می زنند ، و واااااااااااااااااااااااای وای بر مردمی که نمی دانند و قضاوت می کنند .... وای بر آن مردم ....
دوستت دارم و بدان که همه ی ما از حرف های نگفته پریم ... همه !

ممنون مرجان عزیزم
کامنتت سرشار از مهر و عشق بود
دوستت دارم

مجید دوشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 12:05

روزگارا:
تو اگر سخت به من میگیری،
باخبر باش که پژمردن من آسان نیست
گرچه دلگیرتر از دیروزم،
گرچه فردایی غم انگیز مرا میخواند
لیک باور دارم….
دلخوشیها کم نیست….
زندگی باید کرد.

ممنون مجید عزیز
خیلی دلنشیم بود

چای داغ دوشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 12:23 http://chayedaq.blogfa.com

سلام کاملا حرفت را میفهم خود من از چیز های دیگری از این مردم ناراضی ام و میدانم مشکل این مردم و این سرزمین حل نمیشد که نمیشود گویا که نفرین شده اند دلم میخواهد که که ابران به یکباره ویران شود و فقط آنانی بمانند که باشعورند حتی اگر خودم هم نابد شوم مهم نیست مهم اینست که از این پس آنان که ماندند آزاد و رها زندگیی کنند.
درضمن نمیشه واست پیغام گذاشت کامنتدونیت خرابه
بعدشم من چطوری نگینمو بدم انگشتر کنی مدل داری نشونم بدی؟
جونم دروامد تا کامنت گذاشم

عزیزکم برام شماره بزار
من خودم کار ریکاب تنگین انجام نم یدم
اما دوست عزیزم انجام می ده
شماره تو بهش میدم
هم کارش خوبه هم قیمت هاش

لاله دوشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 12:42


متاسفم

سلام دوشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 13:19

پروانه جونم....نمیدونم چرا آدما نمی فهمن یا خودشون رو میزنن به نفهمی...اینقدر سخته که درک کنن یه دختر یه زن وقتی با هزار امیدو آرزو ازدواج میکنه باید چی به سرش بیاد که همه چیو ترک کنه حتی گاهی حق خودشو؟چفدر سخته که بتونی زیر بار همه مسئولیتی که مردای بااین همه ادعا دارن زیرش کمر خم میکنن ،یه خانم تنها که شرافتشو حفظ میکنه ،چی میکشه؟حرفاتو با تمام وجود درک میکنم... مطلقه نیستم..نه چون یه زنم...عزیزم میتونم فقط کار خودتو بکن ...خدا قوت ...

همیشه حرف زدن از چیزی که درکش نکردیم راحته . کاش همه یاد میگرفتن همو قضاوت نکنیم
ممنون عزیزم

آلبالو دوشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 13:37

از اون حرفای لوس بودا
تو مملکتی که رنگ و مدل لباست هم هزارتا حرف و نظر پشتش هست یا اینکه روابط خانوادگیت چه جوریه میخوای طلاق مهم نباشه براشون ؟ چه صحبتی بهتر از این
لوس ، ماشین خریدی لوس شدی من میدونم

ای جان دلم
عزیز دلمی
قربونت برم

سحر دوشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 13:40

من خیلی وقته می خونمت، از همون موقع ها که تازه ازدواج کرده بودی و از مادرشوهرت می نوشتی. به جز یه مدت که آدرس وب جدیدت را نداشتم، مداوم خوانده ام ات. یعنی می خوام بگم قدم به قدم باهات اومدم و تو یه برهه هایی ذهنم خیلی درگیر مشکلاتت شده. اما همیشه و همیشه تحسینت کردم، شجاعتت رو و نترسیدنت رو، نه از طلاق، که از تنهایی و سبک زندگی بعدش.
نمی دونم برای سختی هایی که ازش نوشتی چی بگم، اما می تونم بفهمم که خیلی آزار دهنده است. متاسفانه ماها تو جامعه مون یاد نگرفتیم که مواظب افکارمون و حرف زدنمون باشیم.
برات بهترین ها رو می خوام و میدونم لایقشی.

ممنون سحر عزیزم

کاش فقط همه یکم به هم حق میدادن
اون طوری راحت تر میشد

آنی دالتون دوشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 13:45 http://armaghonline.blogfa.com

عزیزدلم، هرکدام ازما یک جوری در چنبره قضاوت نادرست دیگران درباره زندگیمون اسیریم. اما این درد دل ها نباید باعث بشن خسته و ناامید بشی، چون بالاتر از هر قضاوتی، طرزفکر خودته درباره خودت. به خودت ایمان داشته باش، قوی باش و ادامه بده.
درضمن ناهار درسته، نه نهار!

آنی جان رسیدن به جایی که بتونیم همدیگر رو درک کنیم و همو زیر تیغ قضاوت نبریم جاییه که آرزوی خیلی از ماهاست...


ممنون عزیزم
الان یه نفس راحت کشیدم ککه فقط همین یه غلطو داشتم ها.... یعنی رو سفید شدم مادر

پردیس دوشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 14:39

خیلی عالی گفتی پروانه ی عزیزم ...
واقعا حرف دل منو زدی ...

عزیزم
موفق باشی دوستم

مامان زری دوشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 15:36 http://faraziba.niniweblog.com

آخ پروانه چقد سخته .حق داری کوچولو
ولی چکار میشه کرد
به نظر من برات مهم نباشه .خیلی ناراحت کننده است قبول دارم ولی خوب دیگه عزیز دل باید کنار بیای .اینجور آدما زیاد هستن
فقط مخفی نگن این قضیه رو بزار همه بدونن چه اهمیتی داره ،مهم نیست بقیه راجع به تو چی فکر می کنن مهم اینه که تو راجع به اونا چی فکر میکنی.
عوضش من خیلی دوست دارم مهم اینه بله

مهم همینه که گفتی
ممنون عزیزم

خواننده همیشگی دوشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 15:54

سلام
به نظرم مقصر اصلی خود ما زنها هستیم که اینگونه به جنس مخالف حق میدیم .
دوست سرحال و پر جنب و جوش من؛ بعد از طلاق به خاطر نیش زبان مردم الخصوص زنها؛خانه نشین و منزوی شده. رفتن تو جمعهای زنانه به نظرش رفتن. جهنمه!
مسخره اش اینه که اول تمام تقصیر رو میندازن گردنش؛بعد آه و ناله راه میندازن به دلیل بی شوهر بودنش؛بعد پز شوهرهاشون رو میدن؛بعد ترس ورشون میداره نکنه شوهرشون رو بدزده!
مقصر خود ما زنها هستیم؛ عزیزم؛خود ما

بله
تریبیت اشتباه
پسرها لوی
و در نهایت حق دادم و محق دونستن این جماعت
همه ش از ماست ک برماست

ماندانا دوشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 16:08

پروانه عزیز از ته دل درکت مى کنم مادر من چهل و پنج سال پیش به خاطر پدرم از همسر اولش که به زور به او شوهر کرده بود از شوهرش جدا شد و خواهرم ده سال پیش از شوهر روانپریش معتاد خودش طلاق گرفت پس با این مقوله نا آشنا نیستم ولى به نظرم کمى حساس شدى و حرفهایی را که مى شنوى با سو گیرى قضاوت مى کنى حداقل امروزه دیگه دید اجتماع به طلاق اینقدر دگم نیست ، یکى از بستگان همسرم بعد از بیست سال زندگى و داشتن دو فرزند بزرگ به دلایلى که خیلى هم حاد نیست داره از همسرش جدا مى شه و این به دلیل اینه که امروزه جامعه با مسئله ى طلاق راحت تر برخورد مى کنه

آره عزیزم
این حرفا چچیزی نیست که من باهاش زندگی کنم
یه طوزری طاقتم طاق شده و تحملم تموم شده که گفتم
یه طوری مثه یه جوش چرکی
والا همیشه سعی میکنم خیلی بهتر به همه چیز نگاه کنم

ممنون عزیزم
موفق باشی

مصصصبر دوشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 16:58

تو محل کار قبلی وقتی خبر دار شدن و با رفتارهای اینچنینی برخورد کردن محل کارم رو عوض کردم اینجا هیچ کس خبر نداره،حتی چند بار شده برای پسرهاشون خواستگاری کردن گفتم قصد ازدواج ندارم،تا مبادا مجبور شوم حقیقت را بگویم،و اینگونه اگر هم فرصتی برای ازدواج باشد از بین می رود اما کم کم داریم به جایی میرسیم که تو هر خونه یه مورد این مدلی هست.
بی خیال شدم دیگه

اخه دوستم اون طوری هم نمیشه
تو باید زندگی کنی
شاد باشی
و آینده تو بسازی
دور از چشم ادم های مریض و بیمار و . . .
موفق باشی گلم

فرناز دوشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 17:10 http://new-sense.blogfa.com

به حرف آدم ها اعتباری نیست، بگویند...هر چی که می خواهند بگویند...تهِ تهِ تهش من می مانم با کارهایی که کردم، تو می مانی و کارهایی که کردی...باهات موافقم، اداره ی یک زندگی به تنهایی، افتخار هم دارد، خیلی خیلی هم افتخار دارد...یکی از نزدیک ترین آدم های زندگی من هم از همسرش جدا شده، بعد از سال ها زندگی مشترک، چند وقت پیش کسی از من پرسید فلانی مجرد است؟! گفتم آره! جدا شده! ئه! آخی! به کسی نگو!حیفه!
گفتم هر کس بپرسد حتمن هم میگم! می گم چون بهش افتخار می کنم، از روزی که مردی که مناسبش نبود از زندگیش رفت بیرون خیلی هم پیشرفت کرده...می گم چون باید بپذیرید توانایی به "مرد" بودن یا با یک "مرد" بودن نیست...
ببخشید خیلی حرف زدم!

مرسی فرناز جان
خیلی هم خوب گفتی
خیلی هم قشنگ نوشتی
ممنون

برادر ناشناس دوشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 17:31

آفرین
خیلی قشنگ نوشتی
ولی تغییر باورها و اصلاح اونها کار آسونی نیست اما امکانپذیر هست.
به امید روزی که انسانها با انسانیتشون محک بخورن نه با چیزای دیگه

به امید اون روز

سلی دوشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 18:31

می فهمت ولی سخت نگیر ، هر وقت خواستی سخت بگیری الانتو با سختی های قبلیت به خاطر بیار، سخته ولی با حرفا و نظرات احمقانه أدما زندگی کردن حتی خوش ترین أدمها رو هم ناراحت میکنه پس بیخیال همه کسانی که به اندازه مگس هم نمی فهمن

ممنون سلی جان
میشه بی خیال شد
اما من دلم می خواد یه اتفاق بهتری بیفته
دلم می خواد آدما فکر کنن

maryam دوشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 20:01

سلام وخسته نباشید.من مدتی هست که خواننده نوشته های قشنگتان هستم واین اولین نظری هست که میگذارم.نوشته امروزتون حرف دل من هست .خیلی ممنون

ممنون مریم جان
موفق باشی همیشه

م دوشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 22:38

عزیزم
فدای دلت بشم

نوا دوشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 23:26

واقعا به همین سختی وچه بسا سخت ترازین که نوشتی هست
خیلی سخته

و ما به همون اندازه برای تحملش قوی هستیمممم

مهرگان سه‌شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 01:36

دلم خون میشه وقتی میخونم ناراحتی هاتو، ولی عزیزم به قول خودت جهل گرفته خیلی ها رو و این خیلی وحشتناکه ولی بزار هرچی میخوان بگن، آدمایی که اینطور فکر میکنن ارزش رفت و آمد رو هم ندارن. ازدواجی که به طلاق کشید لزوما به معنی بد بودن طرفین یا یکی از طرفین نیست، گرچه در خیلی موارد این درسته. ولی چیزی که مسلمه اینکه که چیزی که بین زن و شوهر گذشته به هیچ کسی ربط نداره چه برسه به اینکه بخوان قضاوت هم بکنن. دلم به درد میاد وقتی میبینم جامعه روز به روز پسرفت میکنه.

دقیقا
این پسرفتی که می بینی هر روز مردم از روزهای قبل عقب تر رفتن
واقعا مصیبته

سمیه سه‌شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 08:06

سخت نگیر بازم خدارو شکر کن که تو تهران زندگی می کنی می دونی تو شهرای کوچیک این موضوع چقدر سختره بعدشم تازه کلی فرهنگمون تغییر کرده کلی روشنفکرتر شدیم کلی دیدمون بازتر شده اینیم

راست میگی
احتمالا ده سال پیش . . . .
وای نه

لیلا سه‌شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 08:40

اینایی که گفتی فقط یه چشمه از این واقعیت تلخه
من بعد از جدایی برگشتم خونه پدرم و نمیدونی چه زجریه وقتی توی محلی که 32 سال سربلند زندگی کردم حالا باید سر سرشکسته و دلشکسته و دزدکی قدم بردارم چون اصلا طاقت نگاهها و احوالپرسیهای تحقیرکننده همسایه ها رو ندارم
قبول کن ما هر چقدر هم که خودمونو بازسازی کنیم هرچقدر هم مثل کوه استوار باشیم و هرچقدر دلمون مثل دریا بزرگ باشه و هر چقدر هم که زنانگیهامونو پشت چهره و پوزیشن کاریمون پنهون کنیم بازهم یه نگاه یه حرف یه سوال بیجا کافیه تا دوباره در خودمون فرو بریزیم
الان اوضاع و احوال زنهایی که شوهر دارن خیلی تاسف بارتره از زنهای مطلقه ولی جالبه که صرفا به دلیل اینکه شوهر دارن هیچ برچسبی بهشون نمیچسبه و فقط ماییم که توی خوشبینانه ترین حالت اگه بهمون نگن هرزه حداقل میگن ناسازگار، بی جذابیت ،عقده ای ،بیمار روانی و هزار و یک حرف و حدیث دیگه

ای داد
لیلا جان یکی از عواملی که من خونه بابام کم میرم یا از اولش خونه بابام نرفتم همین بود
این جماعت عیب گیر و فضول و اهل شماتت
جون آدمو می گیرن


خوشحال باشی و شاد همیشه عزیزم

مهسان سه‌شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 08:57

اتفاقا دوست من دلت اصلا نگیره، من از وقتی اون وبلاگ قبلیت رو داشتی میخوندم...از وقتی تمام جزییات و داستان ها و چرا جدا شدی...
اتفاقا تو دختر قابل افتخاری هستی، خیلی هم باید بهت افتخار کرد...دختری که تو اون جامعه گرگ ایران میتونه سربلند و مستقل روی پای خودش بایسته و اینقدر قوی باشه .....
قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری عزیزم، نزار این این حرفای صد من یه غاز دلت رو خالی کنه...از یه جایی باید تغییر فرهنگ شروع بشه ....من خودم غبطه میخورم به استقلال تو...اگه خیلی از زنها جرات اراده و توانایی های تو رو داشتن مطمئن باش خیلی هاشون جدا میشدن!
نه اشتباه نکن...تو اتفاقا قوی هستی و خیلی خوب...خوب...با روح بزرگ...

مرسی مهسان عزیزم
لطف داری

دزیره سه‌شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 09:11 http://zendegidobare.blogsky.com

منم دلم گرفته ...
خیلی..........

عزیزکم

شیوا سه‌شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 09:21

و تازه تمام این مصیبت ها در حالی رخ میده که اصلا ازدواج های قبلی برای یک مرد عیب محسوب نمیشه و به سادگی و با اعتماد به نفس بسیار بالا آقایون دارای این ویژگی به خواستگاری دخترهای مجردی که در حالت عادی کلی هم از اینها سرتر هستن میرن ! خیلی جالبه من دو تا نمونه جلوم هستن تو محیط کارم. خانم 37ساله بسیار محترم ، تحصیلکرده و خوشگلی که از همسرش جدا شده و یه پیرمرد 60 ساله ازش خواستگاری کرده به تازگی! خواستگار مورد نظر دیپلم داره ، مغازه دار هست، از همسر مرحومش 4 بچه و یک نوه داره !!!! و بقیه همکارها مرتب میگن با شرایطی که داره براش بد نیست باید قبول کنه!

از اون طرف مرد 34 ساله ای که از همسرش جدا شده ، لیسانس داره ، حقوق ماهی 600 تومن و اخلاق گند ! بعد اطرافیان (که جالبه بیشترشون خانم هم هستن تازه) مرتب دختر خانمهای مجرد خوشگل دارای تحصیلات دکترا از خانواده های معتبر و ثروتمند رو بهش پیشنهاد میدن ایشون هم دماغش رو چین میده میگه از اینها که واسه من ریختــــــــــه یه چیز درست و حسابی و تک می خوام ! خانمها هم میگن آخه دختر خوب دیگه کم پیدا میشه خیلی دستت برای انتخاب باز نیست!

ادم دلش می خواد جیغ بزنه از بس حرصش در میاد
هعی خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

گلدونه سه‌شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 10:05

با همه حرفات موافقم
خیلی لایک اما یه چیزی ذهنم رو خیلی به خودش مشغول کرده
ذهنم رو سامون بدم بهت ایمیل می زنم

منتظرشم

نازنین سه‌شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 11:39

منم یک همدردم . یکی هم سن شما. اینا همه حرفای منم هست ...

عزیزم
خوشبخت بشی ایشالله

نانازی بانو سه‌شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 13:49 http://nabat.blogfa.com

اولش می خواستم بگم چرا اینقدر سخت می گیری؟!! به زمان بسپار!! بعد دیدم جمله ی مزخرفی گفتم چون واقعن سخته. مهم هم اینه که الان سخته. ده سال بعد شاید عادی شده باشه. خدا رو شکر که بچه ای در کار نیست.
بی خیال بابا. چشمتو ببند و لبخند بزن و به گور همه ی اونایی بخند که وقتی اسم زن مطلقه رو می شنون، چراغ راهنمای ذهنشون روی "سیب گاز زده" چشمک زن و حیرون می شه!! والا

عزیزم
میدونم
راست میگی
اما گاهی ادم طاقتش طاق میشه
این نوشته ها مال اون وقت هاست
والا که اگر همیشه این نگاه جریان داشت جان به لب میشدیم


ممنون عزیزم

باران سه‌شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 13:54

متاسفانه حرفات درسته. نگاه آدمها همینقدر احمقانه است که گفتی. ولی وقتی یک نفر خودش این اشتباه رو کرده میدونه که نگاه دیگرون چقدر نادرسته. شما میتونین با این آدمها راحت تر حرف بزنید.

دست بر قضا تفاوتی نداره تو این زمینه
نگاه خود این جماعت هم گاهی همون طوریه
نیاز به یه تجدید نظر هست باران عزیزم

سپیدار سه‌شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 20:41

اینها افراد عقب افتاده ای هستند.خوشبختانه تا به حال به چنین افرادی برخورد نکرده ام. هیچکس تا امروز مرا به سبب طلاق آزار نداده. شاید برای اینکه کارم در خانه است. دوستان و آشنایانم هیچ مشکلی با طلاق ندارند و فامیلمان هم خداراشکر قبل از طلاق کاری به کارم نداشتند ولی حالا محبت بیشتری می کنند. پدر و مادرم هم که اصلا اینطوری نیستند. در فامیل ما طلاق یک اتفاق غم انگیز است؛ نه چیز بیشتری...اینها را نگفتم که پز داده باشم! گفتم که بدانید همه جامعه هم یکدست نیستند و طبقه ی متفاوتی نیز وجود دارند. بقیه هم بهتر است سعی کنند بهتر فکر کنند- لااقل زنها به فکر آینده ای باشند که در آن خودشان یا خواهر یا دخترشان ممکن است در این نقش قرار گیرد! به خاله زنکها هم توجه نکنید بهتر است. اگر کسی اینگونه به من و زندگی و جدایی نگاه کند، به او و ذهن کوچک و خوشبختی محقرش می خندم و می گذارم شاد باشد.

خدا شما و خانواده تان را حفظ کند
اما با این حساب که شما گفتید درصد بالایی از آدم های جامعه جزو همین عقب افتاده حساب می شوند

مسافر سه‌شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 21:23

انکار 9قصه من بود .. .. انکار من میخواستم اینها را بکویم اما زبانم مذتهاست که قفل شده.. قفل ...

عزیزم
برات روزهای اروم و خوش ارزو میکنم

چهل تیکه چهارشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 09:56

باکرگی رو پیرزنای فضول و مرداب ناتوان بها دادن. گروه اول از سر حسادت و گروه دوم از ترس اینکه عروس تجربه بهتری داشته بوده باشه ‎:)‎‎:)‎

ساناز چهارشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 10:02

خداییش خیلی تلخ. راستش برای همین که خیلی از زنها و دخترای ما بدترین عذاب ها رو تحمل میکنن تا به قول خودشون :"همین که سایه اش بالا سرشون باشه، کافیه."

میشه یه روزی قانون هم ما رو آدم حساب کنه؟

کاش برسه اون روز
که برای زن و زنانگی ارزش بیشتری قایل بشه

غریبه چهارشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 11:02

پروانه ی پاکم.... بیا بغلم ببینم عزیزم. چقدر بده با زبونی که استخوان نداره زخم هایی میزنن که از هیچ شمشیری بر نمیاد.
نگاه به مطلقه ، نگاه به دختری با سن بالا که هنوز ازدواج نکرده، حتی نگاه به یک زن بیوه... همه ش تهوع آوره.... اینجا یه مردابه... اینجا ایرانه

کاش یه هوای تازه بیاد
کاش درست بشه
مرسی مهربونم
مرسی
مرسی

سارا چهارشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 12:52 http://aramsara88.persianblog.ir/

میدونی که این دردها رو میکشم.
با اینکه خیلی برام سخته اما سعی میکنم در محیط کار و زندگی کسی از موقعیتم باخبر نشه. به قول مادربزرگم متاسفانه مردها به زن مطلقه به چشم ظرف شیره درباز نگاه میکنن که هر کی رد شد میتونه بچشه...
اونقدر تلخی کشیدم
یعنی ممکنه روزی جامعه ی ما هم درست بشه

مثالت عالی بود

سمفونی چهارشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 13:40 http://samfooniemordegan.blogfa.com

عزیزم هر چی بگی حق داری ولی به این فکر کن که تو ذهن چه کسایی می خوای خودتو اثبات کنی؟ تموم کسایی که تو رو با این چیزا قضاوت نمی کنن قدر و ارزش تو رو می دونن و هنرت رو تحسین می کنن چه اهمیتی داره یه عده تنگ نظر چی می گن و چه کار می کنن؟ می دونم تو جامعه ایم و داریم با همین ها زندگی می کنیم اما راهی برای گریز هست....
بهترین اتفاقات رو برات آرزو می کنم

ممنون سفونی عزیزم
منم برات بهترین ها رو آرزو میکنم

نت سل چهارشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 14:00 http://zar-nevesht.blogfa.com/

عزیزم مگه این مشکل فقط مال خانوم های مطلقه هست؟
دختری رو در نظر بگیر که از نظر همین جامعه‌ی سنتی سنش زیاد شده. رفتارهای خوبی باهاش می شه؟
از دلسوزیهای زنها و پز شوهرهاشونو دادن بگیر تا خواستگاری و درخواست معشوقه بودن از طرف مردهایی که یا متاهلن یا هیشکی باهاشون ازدواج نمی کنه...
خواستم بگم فکر نکن این نگاهها و حرف ها فقط برای تو هست. هر دختری توی این مملکت به نوعی داره از همجنس خودش زخم می بینه

راست میگی
دقیقا همین طوره...
و واقعا دردناکه

نخستین بی نام چهارشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 19:05

پرپریجان چه عرض کنم خانم. وقتی زندگی قدیمیاا رو نگاه می کنم. میبیم نسل امروز همون آدمای قدیمی هستن بدون تغییری فقط هنوانه را به جای اینکه در حوص بیندازند در یخچال میگدارند. قاط به پراید و اسب به پژو تبدیل شده. هیچ نغییری در نگرش و فرهنگ ایرانیا به وجو نیومده. به جای مکتب خونه هم به دانشگاه می رن. این نگرش به نظر من هیچوقت تغییر نمیکنه. فرقش این بوده که هزینه زندگی قبلن دو دوش زنها نبوده و حالا هست. زنها سر از کار شوهراشون در نمیاوردند حالا در میارند. خونه هاشونو بزرگ بود حالت قده قوطی کبریته. قبلن برا دختر و زن مطلقه حرف در میاورون. حالا برا زت شوور دارم حرف در میارن. خیلی از این کارا رو هم خو زنها انجان میدن. مردها هم این وسط میشینن و کیف می کنن و زنها رو به جون هم می اندازنو از آب گل آلوده ماهی مبگیرند. زنها خدحسونو میدن نیاز حنسیشونو بر طدف می کنتد به آسونترین نحوی . لازن هست که دیکه ناز خیلی از زنها رو بکشند.سنشونم که بالا رفت و پول و تواناییشون کم شد ازدواج میکنن بچه دارم میشن که روزای میری سرگرنشون کنه. خلاصه بر لب جوی نشبن و گذر عمر ببین. خامی رو میشناسم که به همه دوثسای متاهلش هم سک داره و میترسه شوهرش رو بدزدن. البته آقا هه برای اینکه رفت و امدها رو به خونش کن کنه. به همه دوستای خانم تهمت میزنه. خانومه هم باور میکنه. خلاصه از ماست که بر ماست. درست هم فکر نکنم بشه چون به نظرم با گذر زمان داره بدتر میشه. خلاصه مطلفه باشی که نه ماده که باشی قالب پنیری حالا مطلقش پرچرب ترو خوسمزه تره. پس بیخیال حرف مردم. رندگیتو بکن. پای مرد که بیا وسط رنها بدجوری زیراب همو می رنن. حتی اگه اولش باهات همدردی کرده باشن.

یاد تراک رضا خان از آلبوم اخیر نامجو می افتم
های ملت!
مدرنیته رو اخلاق سگ آورد
راستی چرا
چرا فکر کردن برای جماعت اینقدر سخته؟ و بزرگ شدن و رشد

نخستین بی نام چهارشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 19:41

اصلن خیلی از آقایون تو ذهنشون : زن = هرزه. نوعش هم براشون فرق نمیکنه.
مونث که باشی در ذهنشون یعنی که زود گول میخوری. پر از شهوتی. آماده پا دادنی. ارزونی. بی ارزشی. نمی دونم دور و بر خودشوک چه مدل زنایی دیدن که این طرز فکرو دارن. عقل نداره قدرت تشخیص ندلره بد و خوب خودش رو هم نمیدونه.
اصلن از نظرشون زن جسم زایدی است به دور ....

نازنین همه مردا هم این طور نیستن

بولوت چهارشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 20:44 http://maryamak.blogfa.com/

توی جامعه ی ما تنها موردی که برای یه خانوم پیشرفت، موفقیت و خوشبختی به حساب میاد ازدواجه. تنها زنی به کمال میرسه که ازدواج کرده باشه. در بقیه ی مسائل هر چقدرم پیشرفت و موفقیت داشته باشه تا زمانی که به اوج قله ی موفقیت یعنی پیدا کردن شوهر نرسیده باشه ذره ای اهمیت ندارن.
اغلب مردم ما همینن. با همین طرز فکر و با همین دید. باید ازشون در سطح و اندازه ی شعورشون انتظار داشت.
سخت میگیری. چون انتظار داری بیشتر از شعورشون بفهمن. انگار از کسی که سواد ابتدایی داره انتظار درک و دانستن یه دکتر رو داری. از کسی که فقط الفبا رو بلده انتظار خوندن و فهمیدن شاهکارهای ادبی جهان رو داشتن سخت گرفتنه.

بله بولوت جان
الان کاملا فهمیدم که چرا سخت می گیرم
راست می گویی
به سختی

eve پنج‌شنبه 22 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 04:12

ای بابا به قول بالایی این مشکل فقط مال خانومای مطلقه نیست. من از ایران در رفتم خیلیش به خاظر همین چیزا بود. حالا این جا همش دلم تنگ می شه. یه کمدین ایرانی این جاست می گه ذوستای خارجیش می کن شما پسرای ایرانی همچین تحفه ای هم نیستین چرا انقدر خودتونو تحویل می گیرین. اونم جواب می ده چون مامانمون از نوزادی بمون می گه دودول طلا. واقعاااااااا


بیراه هم نمیگه خوب

مهدیس پنج‌شنبه 22 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 11:31

روزی بود که زنها از ترسشون حتی اسم طلاق رو هم نمی آوردن چون خانواده شون این ننگ رو تاب نمی آوردن و زنان محکوم بودن به سوختن و ساختن
حالا اما یک قدم به جلو برداشتیم زنها طلاق میگیرن روی پای خودشون می ایستن و ثابت میکنن که احتیاج به مرد ندارن برای زنده ماندن و زندگی کردن اما هنوز جامعه سنتی باعث آزار زنهاست ولی همه اینها بخشی از روند درد آور رشده بانو
فرآیند "پروانه" شدن

ممنون مهدیس جان
بله موافقم
این روندیه که به شکر خدا از سالهای پیش رو به رشده

نخستین بی نام پنج‌شنبه 22 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 15:42

به نظرم باید نسبت به این جور آدمها بی تفاوت بود. به مردهایی که اینطور نگاهی دارند. یا زنانی که چنین طرز فکری دارند. خیلیاشونم میدونند که زن مربوطه آدم درست و حسابی ای هست و اصلن اهل این خرفها نیست. ولییی ما ایرانی ها آدم های حسودی هستیم. کافیه بفهمیم یکی داره پیشرفت میکنه. شروع میکنیم به خراب کردنش. اینجور مواقع دنبال یه چیزی می گردیم که به قول خودمون نقطه ضعف باشه. دست میذاریم رو همون. اگه رازی داشته باشه بر ملا میکنیمش. اشتباهی داشته جار می زنیمش. مطلقه بودن هم یکی از این آپشنهاست. مثلن تو میخوای یکی رو عمدن عصبانی کتی. خیلی هم با ظرفبته. بد میگردی به مادرش روم به دیوار بد و ببراه میگی. طرف جوش میاره. یه چیزایی هست که خیلیا روش حساسن. یکی خانوادست. یکی شرف و عفت و آبرو هست. می خوای امتحان کن . تو جمع دوستات از یه دختری که مشیناسی شروع کن به تعریف کردن. ببین کم کن حضار به چه حالی می افتن و آخرش به دروغ چه چیزایی بهش می بندن که بگن اون بده و ما خوبیم. یادمه دانشجو بودیم و چند تا دختر داشتین با چمدونانون تو اترمینال راه می رفتیم. یه آقای نا محترنی داد زد دختر فراری ها روووووو. یا کافیه تو تاکسی با راننده سر کرایه دعوات بشه کم که بیاره شروع مبکنه به فحش ناموسی بهت دادن. تو اتوبان یه آقای نا محترمیی ویراژ میده جلوت و اعتراض که میکنی میگه فلانم .... یه بترم تو اتوبوس با دوستم داشتیم میرفتیم خونه زمان دانشجویی... راننده خیلی سبگار میکشید... دوستم رفت اعتراض کرد بهش. ... ثاف برگشت و گفت برو خانم تو که خودت معلوم نیست چی کاره ای و داری کجا میری ... این فقط مربوط به قشر خاصی از جامعه نیست. موردی بوده از خونواده مرفه و سطح بالا که زن و سوهر اختلاف پیدا کروه بودن سر بی اخلاقی آقای داماد. هرکی مادر داماد رو میدید میپرسید چی شد که جدا شدن. مادر محترم راحت میگفتن عروس دختر نبوده!!!!! اونم بعد چند سال زندگی. خلاصه یاد گرفتن ما زنها رو با آبرومون بکوبن بدبختانه فقط مردا این کارو نمی کنن. زنها بدتر از مردها بدا هم میزنن. به نظرم راه حلش اینه که کار خودتو بکنی. تو نه از خودت مطمینی به این حرفها اصلن اهمیت نده. کار کن . پیسرفت نن . تو اجتماع باش. یا تو گوشات پنبه بذار یا به گوش در اون یکی دروازه. انقدر بگن و فسفر نداشته مغزشونو بسوزونن که بترکند. سر کارمون چند تا خانم فضولو بودن که هر وقت یه کارمتد دختر با آقایون حرف می رد میومدند و چهارچشمی پر رو پر رو نگاه می کردند. مبادا اینا نقشه ای برا اون آقایون کشیده باشند. خیای باید صبور باشی و اصلن به روی خودت نیاری. ولی یادت باشه آدم هیچوقت خودشو نباید در مظان اتهام بذاره. یه موق هست که هبچ کاری نکرده ولی در مظان اتهامه. سر کار ما مثلن این مساله شامل حرف زدن با یه آقا توی به اطاق تنهاست. خطایی نکردی ولی در مظان اتهامی. این دبگه مجرد و متاهل و مطلقه نداره. توکل به خدا کن و سرتو بالت بگیرو پیش برو. کسی هم حرفی زد باید ثابت کنه. نتونست ثابت کنه دچار قذف شده میتونی سکایت کنی سلاقش بزنن. شهادتشونم تا آخر عمر قابل قبول نیست. موفق باشی عزبزم. تو بهترینی

ممنون عزیزم
با حسادت و عدم توانایی برای دیدن برتری دیگران تو جامعه ی بیمار امروز وموافقم
و بسیار دردناک هم هست این مساله
بقیه ی مثال هاتم از اون دست چیزایی هست که آدمو غصه دار می کنه
موفق و پیروز باشی
ممنون برای همراهیت عزیزم

سعیده شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 23:42

حرفهای دل من رو چقدر زیبا نوشتی

روزگارت خوش نازنین

kiwi دوشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 00:28

قربون دلت بشم من....
غمهات رو یه تنه خریدارم...

نخستین بی نام دوشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 14:47

* بگذار کمی از ((نرهای)) سرزمینم برایت بگویم...
نرهای کشور من همان کسانی هستند که روی خواهر ومادرخود به شدت غیرت دارند
و وقتی به دوست دخترشان می رسند روشن فکریشان گل می کند
نرهای سرزمین من برای دوستی به دنبال فاحشه ها میگردند وبرای
ازدواج به دنبال باکره ها...
نرهای سرزمین من از هر زنی بهتر آرایش میکنند....
این روزها افتخار نرهای کشور من به تعداد زن هاییست که زیرشان خوابیده اند
خیانت جزوی از واجبات نرهای این سرزمین است
کسانی که به همسرانشان خیانت وبامعشوقه هایشان عشق بازی میکنند...
نرهای اینجا همان هایی هستند که اگر نیمه شب دختر بی پناهی را در خیابان ببینند
به جای امنیت دادن به اوبه دنبال مکان برای ارضای خود میگردند....
خیلی از مردان سرزمین من فقط وفقط نر هستند....
وخیلی از نرهای سرزمین من از سگ نیز کمتر هستند....
همه ی اینها به کنار....
اما هنوزهم هستند اندک پسرانی که بشود به آنها لقب "مرد"داد
( ... سیمین دانشور ...

لایک داشت مطلبت
ممنون

ونوس چهارشنبه 28 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 11:08 http://www.venouse.blogfa.com

سلام دوست عزیز
به نظرم روحیت خیلی حساس شده است. الان در اوج جوانی و زیبایی هستی نذار رفتار آدم های بی ثبات اذیتت کنه. باور کن مشکلات واسه همه آدم های همسردار هم هست. مردهای مریض (دور از جان مردهایی که انسان هستند) به خودشان اجازه هر رفتاری را می دهند و خیلی ربطی به مطلقه بودن ندارد.
ضمن اینکه پسران بیشتر تمایل به ازدواج با خانم هایی که قبل ازدواج کرده اند دارندتا دختران
تو هم حق زندگی داری پس شاد باشی و زندگی کن

این فقط یه پست از یه حال بد بود بود عزیزم
نگرانم نشو
نگاه من نم یتونه همینشه این باشه
ممنون که برام نوشتی

رضوان یکشنبه 8 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 23:38 http://zs5664.blogsky.com/

سلام پروانه جون
همیشه میخونمت
اما خیییلی کم کامنت گذاشتم

بعضی از مردا فقققققققققط اسمشون رفته تو شناسنامه زن و عملا کاری برا پیشبرد زندگی مشترک نمیکنن
شاید اگه حرف مردم نبود حلقه ازدواجمم در میاوردم
چون اگه این حلقه هم نباشه از بس تنها میرم و میام بدون همسری فک میکنن مجردم!!!!

خب اینم یه مدل زندگیه
مرد راضیه به اینکه با رفتن اسم یه زن تو شناسنامه ش از دست حرف مردم راحت شده!!!!


چه دردناک . . .

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد