پاپیون  به معنی  پروانه

پاپیون به معنی پروانه

پاپیون به فرانسه (le papillon)، به معنی پروانه است و فرانسه مهد هنر و اندیشه و من عاشق این هر دو هستم!
پاپیون  به معنی  پروانه

پاپیون به معنی پروانه

پاپیون به فرانسه (le papillon)، به معنی پروانه است و فرانسه مهد هنر و اندیشه و من عاشق این هر دو هستم!

از مصائب گزیدگی


هی باید آسته بری و آسته بیایی که گربه شاخت نزنه و از بزرگترین مصادیق این رفت و آمد آسته این است که نگذاری دیگران بفهمند که شرایط زندگیت چیست! نگذاری کسی بفهمد . . . 

این طور وقت هاست که خواهر و مادر نامبرده را مورد عنایت قرار می دهم، حتی گاهی وقیحانه جد و اباء و ارواح طرف را می کشم وسط از بس که درد دارد گاهی این گاهی وقت ها!

نامه ی کسر از حقوق و قسط دادن ها و وام و مرخصی ساعتی های بیگاه و . . . آنقدر هست تا خیال کنم می شود جواب فلان آقای دکتر را بدهم که چرا اینقدر درگیری های اینچنین داری! و بیجا کردم البته که فکر کردم می توانم بگویم چرایی اش را!

شماره ام را از خیلی پیش تر دارد، زنگ می زند که با شما کار دارم، از آنجا که هیچ گونه رابطه ی صمیمانه ای با این آقا ندارم با عصای قورت داده جوابش را میدهم. هنوز یک هفته نیست که فهمیده شرایط زندگی من چطور است که درخواست می کند بنده را بیرون از شرکت ملاقات کند و درباره ی پاره ای مسائل کاری و مهم صحبت کند!

خون هجوم آورده به صورتم و آنقدر داغ شده ام که نمی دانم چطور آرام شوم و بدنم می لرزد. حتی لحظه ای شک ندارم که هدف این ملاقات چیست! و الا مسایل کاری معلوم است که کجا باید حل شود . . . 

رابطه ی دوستانه با آقای کرگدن صفت، گردن کلفت مایه دار کراوات زده ای که همسر محترمشان جایی انتظارش را میکشد!!! این چیزی است که این گونه مرا به ارتعاش در آورده.

روابط عصا قورت داده و رییس مرئوسی طوری است که نمی توانم نروم و از طرفی می دانم اگر بروم ممکن بحثی مطرح شوم که تاب نیاورم و طرف را همان جا قهوه ای کنم که در هر دو صورت یعنی رفتن و نرفتن احتمال از دست رفتن موقعیت محترمانه در برابر شخص مورد نظر وجود دارد.مخم دارد ترک بر میدارد، بروم  . . . . نروم!

بروم طرف فکر می کند از خدا خواسته ام! نروم پا پی میشود که من در باره ی مسائل کاری باید صحبت کنم با شما و ادامه میدهد! این است که به این نتیجه می رسم باید در این مدخل را طوری بست که حتی در مخیله اش گمان نبرد که می شود کوچکترین امیدی داشت!!!! 
خلاصه بعد از کلی سبک سنگین کردن راه چاره ای می یابم.

ماجرا از این قرار بود که ما یک دوستی داریم که همسرش این آقا را می شناسد  و از آن ور در آن جمع دوستانه هم کلی آدم محترم و متشخصی بوده اند که نخواهد گذاشت احترام و اعتبارشان زیر سوال برود و  وقتی با اوتول آن چونانی شان تشریف آوردند ، تا نشستیم تو ماشین آخرین خبر از فلان حادثه ی مربوط به همین ادم را واگویه  کردیم  که یعنی ما ایشان را می شناسیم و شما هم که میشناسید و اگر شما بخواهید اینجا ملق بزنید بلافاصله اخبارش به گوش رفیقتان می رسد و  . . . 
آقا دست پاچگی اش را پنهان می کند که  اِ . . . چه جالب که دوست مشترک!

چنین بود که بعد از آن راجع به مضحک ترین و خنده دارترین و خاله زنکی ترین مسائل کاری ای که میشد،حرف زدیم و بعد از ده دقیقه با عزت و احترام و همچنان با همان عصای بلعیده شده ما را رساندند همان جای اول و همه چیز تمام شد.

اگرچه با تمهیداتی که به کار رفت و البته ابروداری طرف مقابل ، هیچ بحث خاصی مطرح نشد و با ماست مالی و ماله کشی همه چیز تمام شد اما . . . اما ادم تا تهش که چه عرض کنم تا صد تا بدتر از فیها خالدونش هم گر می گرد و جلز و و لز میکند که چرا!

حالم بد می شود، گونه هایم همچنان گر گرفته ، انگار دم تنور نانوایی ایستاده ام . . .

یاد می گیرم که کسی نباید بداند که متارکه کرده ای! که تنها زندگی می کنی! حتی اگر حالت خیلی بد باشد و حرفت بیاید و قر قر داشته باشی! حتی اگر واقعا توضیح شرایط حاضر این باشد که آقا درخواست افزایش حقوق من به خاطر این است که  90 درصد حقوقم را قسط وام رهن خانه ای را می دهم که خیر سرم دارم توش زندگی می کنم که تنها هم زندگی میکم و  که . . .



نظرات 62 + ارسال نظر
زری شنبه 15 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 13:06

اگه پست قبلیه پیش درآمد این پست بود ببخشم به خاطر کامنتای مسخرم
خیلی مردی تو این نامردستان

mahi شنبه 15 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 13:07 http:///http://fantastic-girls.blogfa.com/

تنهایی واقعا دردناکه و البته اینجور مردها بدتر!!!
بار اولی که رفتم مشاوره مرده بهم گفت طلاق بگیر و تو خوشگلی و از اول ازدواجت اشتباه بود و فلان و بهمان و ما هی گفتیم که آخه برادر من 2هفته گذشته از عروسی بهتر نیست اونو آروم کنی جای اینکه مارو بندازی به جون هم که طلاق بگیرین؟!! و هی ادامه داد و منم حالم بد بود بازم میرفتم اونجا و هی میگفت تنها بیا احتیاجی به شوهر نیست دیگه و بعد فهمیدم که هنوز جدا نشده اولین نمونه ی مردهای سوئ استفاده گر وارد شد....

تازه مشاورم بوده؟!!!!
هی وای من

سکینه کچل شنبه 15 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 13:07

خوب زدی تو برجکش،والا آدم بمیره هم نباید دردشو به کسی بگه تو این مملکت!

بمیره هم نگه!
دقیقا

مهدی شنبه 15 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 13:12

دنیا آسشو اینجوری رو کرد؟اصلا منصفانه نیست

مارال شنبه 15 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 13:14

قشنگ میفهمم که چی میگی.
اینکه چطور از خودت محافظت کنی
من بعد 4سال هنوز کسی نمیدونه فقط دوستای نزدیکم که از قبل بودن
تا میتونی مخفی کن از بقال و چقال بگیر تا باشگاه و محل کار و مهمونی .....

دقیقا
باید مخفی کنی
انگار خلاف داری میکنی

نانازی بانو و آقا خرسی شنبه 15 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 13:26 http://www.nabat.blogfa.com

خیلی خوب مدیریت کردی پری جون. این یه مشکل اساسیه که خیلی خانومای مطلقه گرفتارشن اونم به خاطر عقده های خیلی از آقایونه

عقده که چه عرض کنم نانازی جان! هر چی هس که دود اتیشش تو چشم ماست
:(

نیلوفر آبی شنبه 15 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 13:51

یه همچین دنیایی شده هاااااااا آفرین بر تو گزیده جون خوب شرافتت رو تو چشمش کردی باشد که پند گیرند!

والا چیزی که من تو چشش کردم احتمال به باد رفتن ابروش بود عزیزکم
وگر نه که . . .

مادری آرتین شنبه 15 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 13:56

عزیزکم ... درد امروز و دیروزمون نیست ولی هر بار می سوزیم که چرا زنی با هزاران هزار بدبختی باید با همسرش بماند تا از دست گرگهای اطرافش در امان باشه تااااازه حالا زنی که همسر ندارد که به کنار ما هم در امان نیستیم از دست همکارهای محترم و نامحترم !!!

یه چیزی مثل گوشت قربونی . . .

صوری شنبه 15 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 14:44 http:////http://soorii.blogfa.com/

حالم از مردهای گرگ صفت این جامعه بهم میخوره که حتی اگه تو خونت هم نشسته باشی و کار به کارشون نداشته باشی کارت دارن
خدا صبرت بده عزیزم

عاصی شنبه 15 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 15:07 http://ac55.blogfa.com

تلخ
تلخ
تلخ
اما از درایتت خوشم آمد


+میخواهی بشینم فکر کنم یکی از آن نظرات پوزیتیو بگذارم برایت؟! یک دلیلی پیدا کنم که این رفتار محیرالعقولش را توجیح کند؟؟؟!!! آیا؟



حیفه این همه مثبت اندیشی رو حرومش نکن عاصی جان

تیرا شنبه 15 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 15:09 http://www.tira60.blogfa.com

خب خداروشکر که شما دوست مشترکی داشتین این وسطا.....
اما خیلی ها به خاطر نداشتن این دوست مشترک تباه شدن...
من میشناسم...


یه چیزی میگین ها!
تو روخدا نگید این حرفا رو
به خاطر نداشتن دوست مشترکن تباه شدن؟!!! یعنی چی آخه؟
این راه نبود یه چاره ی دیگه . . .

بهزاد شنبه 15 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 15:24

نمیدونم شاید منم در جای این آقا بودم چنین رفتار و افکاری داشتم
اما الان حتی از خودم هم متنفرم چون با چنین افرادی مقایسه میشوم

شرایط ادم ها را می ازماید
اما به این معنی نیست که همه در شرایط یکسان عکس العمل یکسان هم دارند

نوا شنبه 15 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 15:26 http://navaomom.persiablog.ir

این دوست مشترک را سعی کن حفظ کنی تاوقتی اینجامشغولی .درجریان امورش هم باش که تا حالابه دردت خورده.
واقعا متاسفم برای کی نمیدانم! اخه یکی بیادبه اینا بگه اگه قراربود دردردسرباشی مریض بودی جدابشی تو همون سیکل معیوب میموندی .نه اینکه بیای دوباره بایک نادان دیگه شروع کنی.
امامیدانم خداباید بهت صبر بده که ازپس اینا بربیای

شصتشان باید مطلع میشد که شد . . .

ممنون نوا جان

سکینه کچل شنبه 15 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 15:26

تیرا میگه """نداشتن""" دوست مشترک نه """داشتن"""!

تصیح کردم
اما بازم نظرم همونه که گفتم
به فنا رفتن چیزی نیست که بشه این طوری ازش گفت . . . آخر آخرش روبرو نمیشی با طرف با کسب ضرر البته

بابک شنبه 15 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 15:27

سلام
شدیداً متاثر شدم و متاسف!
بعضی وقتا ادم متعجب میمونه یه نفر تا چه اندازه میتونه پست باشه.
خ ا ک بر سر پ ست فطرتش

بابک شنبه 15 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 15:29

خدا به شما صبر بده.
قطعا هیچکس نمیتونه شما رو کاملاً درک کنه مگر اینکه خودش تجربه کرده باشه. به امید روزهای بهتر برای شما

امیدوارم شرایط مشابه و بالطع درک شرایط برای کسی پیش نیاد

ستاره شنبه 15 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 15:32

چه با درایت
می دونم سخته
می دونم تلخه

اما این رفتارهای سنجیده و این بدون تکیه رستن هات باعث مباهاته

درایت کجا بود مادر جان؟
ادم از بیچارگی چاره هم پیدا می کند

کاوه شنبه 15 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 15:56

امیدوارم مورد آخر باشه براتون.
امیدوارم مورد آخر باشه برای افرادی در موقعیت مشابه شما.
امیدوارم که ....... (شبیه دعاهای آخر مراسم شد، ولش،
امیدوارم عاقبت به خیر بشیم. اگر خوبیم، خوب بمونیم. اگر بدیم، سرمون به سنگ بخوره.)

؟

[ بدون نام ] شنبه 15 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 16:13

دخترم همش دارم فکر می کنم که چی شده اخه! اون خانواده....اِش خوشحال شدند بلاخره؟!
ارشیوت کجاست بلاگفا رو با ریدر اوردم پیدا نکرد !

؟
بلاگفا فیلتر کرد وبلاگمو
دوباره وارد ریدر کنید میشه خوند

بچه های باشگاه بدنسازی شنبه 15 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 16:18

ور ایز مای نظر؟

بد و بیراه میگی پمنتظری تایید کنم؟

مسافر شنبه 15 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 16:19

خوشحالم وقتی می خونمت و روحیات زیبای تو رو می بینم که انقدر روحت بزرگه و هرز نمی ری. ولی مارگزیده جان، می خوای یه سری نه توی جامعه و تو همین وبلاگستان بزنی و ببینی که چه زنهای مطلقه ، دختران ازدواج نکرده و زنان بیوه ای هستند که اگر این اتفاق براشون بیفته میان با افتخار و با اب و تاب تعریف می کنند و دلیلی بر جذابیت و خوبی و خانومی خودشون می بینند؟ راستش من خیلی هم موافق نیستم که فقط مردها مقصر هستند که معتقدم زنان جامعه ما به مردها یاد داده اند که به اونها چطوری نگاه کنند و چجوری باهاشون رفتار کنند. عمر امثال تو با عزت باشه و طولانی.

اونقدر معیار ها تغییر کرده که دیگه نمی تونم درک کنم . . .
...نمیدونم
واقعا نمیدونم

فاطمه شنبه 15 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 16:44 http://avaz62.persianblog.ir/

سلام
هر روزوبلاگت میخونم و یک بار هم برات نظر گذاشتم
منم موقعیتم مشابه تو اما بدتر ..همراه با مسئولیت ی پسر شیطون
مارگزیده جان شاکر باش..میدونم سخت..وقتی میگم میدونم باور کن ..چون من اطرافم از این آدمهای کثیف زیاد..
اما خدا رو شکر کن که یادگاری از اون زندگی شوم نداری

هعی ی ی ی وای من!
موفق باشی فاطمه جان

خودم شنبه 15 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 16:55

خیلی بافرهنگیم.

بچه های باشگاه بدنسازی شنبه 15 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 16:59

کجا بد و بیراه گفتم؟!

حساسی به قیافتا!

در ثانی اقایونی که اینجا نظر میذارین

باید رو شما گل پسرا شمع روشن کرد!

هوا سرده میرین بیرون لباس گرم بپوشین سرما نخورین!

سید علی شنبه 15 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 17:35

آورین بر این درایت. چشم چنین افرادی را باید با بلال داغ مورد عنایت قرار داد

بلال داغو هستم
خودم هم اجرا می کنم سید
:)

سرگردان شنبه 15 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 18:37 http://manosargardani.blogfa.com

واای پرنیان!!
تو فوق العاده ای!
خیلی راه خوبی انتخاب کردی!!
ولی سخت بود،‌همین که میخوندم سختی و فشارش رو حس میکردم چه برسه ....
از نامردی اون مرد هم چی بگم...

آفرین شنبه 15 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 18:52 http://afarin55.persianblog.ir/

شیر مادرت حلالت با این درایتت

خانومه شنبه 15 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 19:31

باریکلا!!
شکسته نفسی نکن درایت داری.
ایشالا یه آدم حسابی گیر بیاری که لایقت باشه.

وحیده شنبه 15 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 19:39

سلام پرنیان جان افرین چه راه حل خوبی پیدا کردی خیلی خوشم اومد از کارت

رودابه ایرانی شنبه 15 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 20:01

حق داری بانوجان...ولی چاره اندیشی های نابی می کنی ها.

مینا شنبه 15 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 20:02 http://roz2562.com

ای وای. عجب روزگاریه به خدا... طرف چقدر پسته

همای شنبه 15 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 20:39 http://homai.blog.com

چه بیمارند واقعا

چه وقیحند

این پستت آدمو می ترسونه
اگه یه روز بخوام برگردم تهران و تنها زندگی کنم....

رندوم داره عزیزم
نمیشه بسط داد
اما خوب هست دیگه

فریبا(افسون) شنبه 15 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 21:40 http://www.27salegi.blogfa.com

فقط میتونم خیلی مودبانه بگم تف تو روح همشون
قربونت برم خیلی وقتا هم ممکنه متاهل باشی و باز بهت گیر بده یعنی تا این حد وقیحنا به جون خودم اما خوب قبول دارم این مساله مزاحمت های اینچنینی رو بیشتر میکنه مطمئنم روزهای بهتر تری برایت در راهند

چه عرض کنم والا . . .

فاطمه شنبه 15 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 21:51 http://padarmioni.blogfa.com

می دونی نباید گفت باید خورد تمام حرفها رو
وقتی ازم می پرسن چرا اینقدر جوش زدی به کلمه ی استرس اکتفا می کنم
دیگه ادامه نمی دم بابا همش برای اینه که همه ی حرفام تو دل جا دارم می مونه تا برای خودم باشه
بعد دلتنگی هام از بدنم قل می زنه بیرون

دلتنگی های عفونی!

شاپرک دل شنبه 15 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 22:33 http://jayepayelahzeha.blogfa.com/

زمانه ی تلخی شده!!! مخصوصا برای زن جماعت...
خیلی خیلی خیلی سخته...

پری کاتب شنبه 15 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 23:08 http://www.babaee1.persianblog.ir

پری جان
حالم بهم میخوره از همشون!!!
طاقت بیار

mahi شنبه 15 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 23:30 http:///http://fantastic-girls.blogfa.com/

آره مشاورم بود :((( منم خیلی حالم بد بود یهو دیدم پاشد اومد بغلم کرد!!!! بعدم شمارم برداشته بود گفت در تماس باشیم من بهت کمک کنم بعد هرچی من در مورد خودمو و شوهری باش حرف میزدم هی میگفت خب نظرت در مورد هم آغوشیمون چی بود؟! از شوهرت دیگه دل بکن من بیشائبه بت کمک میکنم حمایتت میکنم :(((((((

یا حضرت عباس!!!
بعد شما نزدی زیر کاسه کوزه اش؟
قهوه ایش نکردی؟
گذاشتی به حمایتش ادامه بده آیا؟!!!

mahi شنبه 15 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 23:39 http:///http://fantastic-girls.blogfa.com/

من اولش فکر کردم از سر دلسوزیه آخه خودمم ببینم یکی اینجوری گریه میکنه میرم بغلش میکنم اما بعد که عقلم اومد سرجاش حسابی از خجالتش دراومدم اونم هی میگفت تو داری بد فک میکنی منم گفتم کودوم مشاوریه که بعد دوهفته بگه طلاق راه حل میده نه شماره!!!

mahi شنبه 15 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 23:45 http:///http://fantastic-girls.blogfa.com/

پرنیان ازت یه شوالی دارم شوهرم میخواد ازین شهر بره و جای دیگه زندگی کنه منم بهمن کنکور دارم حالا خونمون خالیه به نظرت تنها زندگی کنم برام بهتره یا برگردم خونه ی بابام؟ و اگر نرفت چون نمیخواد طلاق بده بمونم توی اون خونه یا برم خونه بابام؟

عزیزم به نظرم با یه مشاور جدید وترجیحا خانوم شورت کن
درباره ی همکارم بهش بگو
مراقب خودت باش خیلی

سوگند یکشنبه 16 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 06:10

از این تلخی ها زیاد هست اما مرسی به درایت و رفتارت
میگم به نظرت ارزوی دست نیافتنی هست که ای کاش همه مثل تو اینگونه موارد رفتار کنن
فقط امیدوارم

زنونه یکشنبه 16 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 09:01

من همون ابی دریا غدقن هستم.وبم رو عوض کردم.بعدا ادرس وب جدیدمو میذارم.

ممنون

بهاره جون مهربون یکشنبه 16 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 09:13

می فهممت.
بدبختانه اولشه.وقتی تا آبدارچی ۴طبقه اون طرفتر هم با یک استکان چای تازه دم ویژه اومد احوالتو بپرسه و در مورد مشکلات روحی(!) زنش حرف بزنه اونجا تازه می فهمی چی به چیه.به ماجرای امروز میخندی و می گی ای بابا من چه باحالم حداقل ای جریان فاضلابی از مراتب بالا شروع شد!!!
متاسفانه یک زن مطلقه رو زن ها بیشتر آزار میدن.نمی دونم چی بگم خودت تا تهش رو بخون.حالا که فهمیدن زندگیت خیلی سخت میشه.من تجربه کردم.کاش می تونستم کمکت کنم

اینا سوز داره واقعا

بهاره یکشنبه 16 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 09:58

عزیز دلم خوب کردی .
اگر هم آشنایی با آقای همسر دوستت هم نبود مطوئن بودم که حالشو جا می آوردی.
اینجور آدما رو بدن به من من هی با ماشین از روشون رد بشم تا هی له بشن و یه کم دلم خنک بشه .

ها ها ها
خنک خنک

تیرا یکشنبه 16 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 11:06 http://www.tira60.blogfa.com

بله خب عقل و شعورم ملاکه 100٪
اما یه وقتایی آدما خیلی بی پناه میشن و هرچیزی فکر و عقل و شعورو ممکنه که ازشون بگیره یعنی میخوام بگم شرایط انقدر سخت میشه که همه عوامل دست به دست هم میدن.... حالا نداشتن اون دوست مشترکم یکیش...

بله
شرایط تعیین کننده است

سارا یکشنبه 16 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 11:33

و این چنین است که بعد نه سال به کسی نگفتم جدا شدم . و تنها زندگی میکنم. باید اسمم رو تو کتابهای گینس ثبت کنن

بابا رکورد دار!!!

اندر احوالات یکشنبه 16 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 12:54 http://andarahvalat30.blogfa.com

متاسفم برای این جامعه
و گرگهایی که منتظر فرصت اند

مهدی یکشنبه 16 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 13:02

مواظب باش این آقای کرگدن با یه بهونه ای زیر آبتو نزنه اخراج بشی !

بانو سرن (خاکستر و بانو) یکشنبه 16 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 14:14 http://banooseren.blogfa.com/

اتفاقا چرا نگی که جدا شدی.
تو درست ترین کار رو کردی.
و براش بهترین تدبیر رو اندیشیدی.
مطمئن باش باز هم می تونی با همین گونه سیاست ها شر این جور موجودات رو از سرت کم کنی.

عمل من شاید درست بوده اما عکس العمل سایرین که دست من نیست
اما وقتی پیش میاد دیگه مجبور میشی که حتی تو عملت تجدید نظر کنی
:(

آلما یکشنبه 16 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 15:15 http://almaa.blogsky.com

متاسفم از این جامعه و طرز فکر
هممون درگیر چنین طرز فکرهایی هستیم....متاسفم

رویا یکشنبه 16 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 16:59

من واقعن نمی فهمم چرا وقتی یه زن مطلقه اس یا متارکه کرده به دید یه ابزار بهش نیگا می کنن؟؟؟
چرا ما آدما اینقدر کوته فکریم آخخخه

... به استناد کامنت دونی همین پست!
خانوم متاهله بازم ادم مریض نکاه بیمارشو حفظ کرده

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد