پاپیون  به معنی  پروانه

پاپیون به معنی پروانه

پاپیون به فرانسه (le papillon)، به معنی پروانه است و فرانسه مهد هنر و اندیشه و من عاشق این هر دو هستم!
پاپیون  به معنی  پروانه

پاپیون به معنی پروانه

پاپیون به فرانسه (le papillon)، به معنی پروانه است و فرانسه مهد هنر و اندیشه و من عاشق این هر دو هستم!

دختر که باشی


یه دختر تنها

دو تا دختر تنها

سه تا دختر تنها

چهار تا دختر تنها

. . . 


پ.ن:
اخر هفته بعد و آخر هفته ی بعدش تعطیل است، شرکتمان بین تعطیلی هایش را هم تعطیل کرده و در نهایت شده دو تا تعطیلی تپل که  میتوانست در شرایطی خیلی هم اکازیون باشد! محیا میگوید برویم مسافرت، من هم خیلی هم دلم سفر می خواهد. به آژانس های مسافرتی و تور زنگ میزند، قیمت تور کیشش برای تعطیلات زیر 600 نیست. کیش را به شمال اعتدال می دهیم و از یک دوست قدیمی شمالی که شرایطمان را میداند میپرسم می تواند جایی را برایمان بگیرد تا دو سه روزی برویم شمال! میگوید برای دو تا دختر تنها؟!
تازه خنده دار ترش اینجاست که اگر خواهر محیا هم بیاید می شویم سه تا دختر تنها!!!

گلادیاتور


به مدیر بازاریابی شرکتمون میگیم گلادیاتور

گلادیاتور ها ادم می کشتن حال میکردن

این خانوم اخراج می کنه جیگرش حال بیاد!!!

از شهریور پارسال به صورت مداوم نون هف هش ده نفری رو بریده

شرکته داریم؟

دو پهلو

بالاخره که یک روز نقاب ها می افتاد،روزی که همه ی دو پهلوهای فکرت جملگی یک پهلو میشوند. یک پهلوی تیغ!

لبه ی تیز و برانی که تنها میبرد و رد و جراحت و زخم بر جای می گذارد،لبه ی تیز واقعیت


واقعیتی که تنها و تنها در میان امیال و افکار یک نفر، رها، می توانند زنده بمانند و نه عالم واقع

بالاخره همه ی سوال هایت یک جا جواب میوشند

یک جواب کوبنده که مشت می شوند و می خوردند توی دهانت و دندان های پیشینت را خرد می کنند و مجبوری مثل خرده شکلات تفشان کنی بیرون

همه ی دروغ ها می توانند راست باشند، وقتی قلمرو فرمانراوییشان ذهن متورم و ملتهب کسی باشد که دلش می خواهد رنگ روز ها و زندگیش طور دیگری باشد

پر از سراشیبی و فراز و نشیب و ادعاهایی که انقدر بزرگ است که نتوان از کنارشان حتی به سادگی عبور کرد چه برسد به اینکه تبعات آن ادعا را ندید گرفت!  وقتی طناب دار هم آویختنی میشود در چهارپایه ی لغزان افکار و تصورات یک ادم

پُرم

انقدر پر که نمی دانم چرا و چگونه و برای چه کسی می نویسم.آنقدر پر که نمی توانم کلمات را لگام بزنم به جاری نشدن و سکوت کنم و دم بر نیاورم، نمیدانم چرا می نویسم شاید برای خودم و شاید برای ثبت در خاطراتم و شاید هم برای شنیدن شماتت و طعنه های جماعت طعنه زنی که یک آن در هیچ موقعیتی کوتاهی نمی کنند از ارایه ی تیغ های تیز در زخم های جان فرسا! شاید هم برای اینکه خودم را دلداری بدهم که خوشحال باش که حکمتی بوده که حالا تمام شد که هیچ چیز جدی نشده بود و خبری هم نبوده و از این مزخرفات مشابه، گرچه هیچ احساسی مبنی بر نیاز به دلداری ندارم که هیچ از هر گونه احساس مشابهش هم  به شدت گریزانم!

اوهوم !

خیلی تابلو ا! خیلی باید احمق باشی که این ها را بنویسی و آخرش بگویی فقط یکم حالم خوش نیست . . . 

درست حدس زدید! من با آقای به اصطلاح دوست پسر به هم زدم! کات کردیم خیر سرمان!

رابطه ای که هیچ وقت و هیچ وقت دلم آنقدر از بودن و ماندنی بودنش قرص نشد که اینجا بنویسم حالا اما تمام شدنش را به قطع و یقین می دانم و حتا دارم می نویسمش!

انگار خیالم راحت شده باشد که تکلیفم را می دانم که بالاخره آخر قصه ی دو پهلوهای پی در پی به جایی رسید که اگر چه میبرد اما تکلیفت را می دانی که حقیقت کدام است! مثل داستانی که با اشتیاق تا آخرش را خوانده ایو دوستش داری و اگر چه درد آور اما واقعیت تلخ آخز قصه تشویش و اصظرابت را فرو می نشاند، هم درد دارد و هم ارامش! مثل بیمار محتضری که مدت ها در کما بوده و درد کشیده و خالا به یکباره همه ی امیدها واهی میشوند و تمام!

خانوم مشاور نازنین می گوید، عزیزم از این به بعد بیشتر دقت کن و چشم هایت را باز کن، نمی داند چند ده بار نه چند صد بار اینجا به بدبینی محکوم شده ام که بد بینم !

خلاصه که رویم نشد ادب و احترام را کنار بگذارم و بپرم تو بغل خانوم مشاور و خودم را  فرو کنم زیر بالهایش مثله جوجه های زرد چند روزه ای که خودشان را فرو می کنند لای پرهای مرغ مادر و بنالم و زر زر کنم و زار بزنم و نمناک کنم خودم را و جانم را

که بگویم تازه چند روز بود که حال و هوایم بهتر شده بود و کتاب زبان دستم گرفته بودم و فیلم می دیدم و دنبال کلاس رفتن بودم و این جا و آن جا آگهی داده بودم برای کار پروژه ای و داشتم فکر میکردم روزها دارند مهربان تر می شوند . . .

وقتی دفتر دفتر شعر نوشتم و کسی نخواند 

کسی شعر عاشقانه ی مرا ندید

که ندید بیت های سرخوشی ام را لای ترانه ی موهایم که دارد بلند می شوند تا بشوم یک زن مو دراز

کسی ندید غزل غزل باور هایم را که ایستادم همچون سدی در برابر طوفان و سیلی که توامان می بارید و می بارید و من باور کرده بودم . . . باور کرده بودم و برای همه ی جک های بی مزه از ته دلم خندیده بودم 

کسی ندید دلهره ی انتظارم را

کسی ندید تلاشم را 

من سکوت کردم و حتا از این سکوت هم سو برداشت شد

آه خانوم مشاور

کاش می توانستم سرم را بگدازم روی میز و با ترکیب اشک و تار مو نقش کلمه بزنم که بدانی و بدانی

مشاور میگوید من ادامه ی این رابطه را توصیه نمی کنم!

زبانم گره خورده و کلمه ها غیز از آن چیزهایی است که می خواهم بگویم 

زبان مشترکی نیست

این کاسه ی کوچک سفالین از ابتدا ته نداشت

نه

تو گویی گلدانی بوده که تهش سوراخ است و من با تصور اینکه لیوان باشد دانه دانه اشک هایم را پس انداز کردم داخلش و حالا میبینم که خالی مانده و گلدان به اقتضای گلدان بودنش دانه ها را از شکاف عمیقش به باد داده

گلدان من از اول خالی بود و هیچ وقت هم قصد پر شدن که چه عرض کنم حتی توان پر شدن را هم نداشت . . .

نمی دانم

شاید این پست را پاک کردم

اما هیچ وقت خاطره ی امروز از ذهنم و دلم پاک نخواهد شد

به خانوم مشاور می گویم حق با شماست و همه چیز را یکسره می کنم

فردا حتما تماس می گیرم و می گویم که همه چیز تمام شد تا خیالش راحت شود


دلار


میگویم چرا این همه گران شده؟

میگوید دلار گران شده خانوم

میگویم دلار یک بار گران شد، شما تا الان قیمتت را سه بار زیاد کرده ای اما!

فلز


فلز و حجم های آهنی آموزش لازم دارد.

حتی شده در پایه ای ترین مقطع که آموزش جوش کاری باشد و تشخیص آلیاژ و مواد

این است که اگر چه ما هی خودمان خودجوش می رویم و کار میکنیم این بار جد کردیم که برویم و دوره ی فلز را با یک استاد درست و درمان سپری کنیم. این شد که هی هی دنبال یک استاد فن میگشتیم و به سایت ها و پیج های فیس بوک و  . . . هر جایی که شد سر زدیم و ایمل زدیم و مسیج دادیم و شرح ماوقع گفتیم!

که ما یک فقره دانش آموخته ی هنر می باشیم که مدت هاست با مفتول و پاپیه ماشه و میکس مواد کارهای حجمی انجام میدهیم و برای خودمان تکنیک داریم و استایلیمان شخصی است و از آنجایی که سینه چاک کار با فلز هستیم می خواهیم کار یاد بگیریم!

خلاصه که به استادان به نامی از جمله عادل بزدوده و پرویز تناولی و کلانتری و  . . . . ایمیل زدیم و بقچه نشیتیم تا جواب بدهند!

الان شما نمی دانید من چه حالی دارم که بعد از جواب دادن بزدوده، تناولی هم جوابم را داد که فلان موسسه ثبت نام کنم و . . . .

اصلا هم مهم نیست که پولش چقدر است و چقدر هزینه دارد! من می خواهم این دوره را بروم! حالا چه اهمیتی دارد که یک قران هم ته جیبم نمانده که پول کلاس بدهم! وقتی من تصمیم گرفته ام پول لعنتی هم ناچار است جور شود! 

کلا اعتقاد راسخ دارم وقتی می دانی که باید یک کاری را انجام دهی هزینه اش هم میرسد!!!

حالا هنوز به موسسه ی فلان زنگ نزده نشسته ام اینجا پست هوا می کنم تا عمق شعف درونی و نیمی از شادیم را با شما قسمت کنم! 

:)

حقوق


یه ماه کار کردم

یه روزه خرج شد

جمله ها


بی زحمت به در و دیوارشهر، بنر ها و استند های شهری، تابلوها و بیلبورد ها، پل های هوایی، دیوار نوشته ها، تبلیغات محیطی، هدر سایت ها و سربرگ سازمان ها و تراکت های تبلیغاتی و  . . .  یه نگاهی بیندازید.

جمله ها!

جمله ها نقش به سزایی در محیط و روان ما دارند، اینجا من دو تا دسته بندی برای جمله ها حایل می شوم که می توانید به راحتی مصادیقش را ببینید!

جملات قصار! (اول با جمله حال می کنی بعد میبینی مال کیه)

جملات غیر قصار! (جمله ای که می دونی مال کیه و باهاش حالم نمیکنی)

جملات قصار ممکن از انبیا، امامان، رهبران، دانشمندان ، فیلسوفان، اندیشمندان و جامعه شناسان و تاریخ سازان جهان باشد که نشان از عمق بینش و اندیشه ی روشن این جماعت دارد که خواندنش جماعتی را متحول و متفکر و انگشت به دهن می کند که شما می توانید به صورت انگشت شما که عرض کنم بسیار نایاب و . . . در سطح شهر و سایر منابع نامبرده مشاهده بفرمایبد! 

جملات غیرقصار هم که حاوی هیچ نکته ی خاصی نیست اما گوینده ی آن شخصیت است! یعنی به واسطه ی شخصیت بودن فلان شخص بیاناتش نیز اتوماتیک وار  ارزشمند و خواندنی میشوند! که الی ماشالله در هر سوراخ سمبه ای مشهود است! 

مثلا اگر میخواهید در باب آلودگی هوا و وجوب بهره گیری از وسایل نقلیه ی عمومی بهره بگیرید نیازی نیست در باب چیستی و چرایی و چگونگی ماجرا بنویسید، همین که جمله ی مذکور متعلق به فلان شخص باشد کفایت میکند حتی اگر گفته باشد : آلودگی هوا خیلی بد است! فی المثل عرض می کنم البته! این است که با خط خوش و بنرهای آن چونانی و هزینه های فلان قدری حسنی بده بده بد را میکنند تو چشم آدم!

و من نمی دانم چرا این روند همچنان ادامه دارد . . . یعنی میدانم ها! اما خوب هر چیزی که گفتن ندارد! اما خوب برایم سوال است هی هی